ناتیفیکیشن‌ها رو فعال کن!

برای دریافت ناتیفیکیشن‌های مربوط به آخرین فیلم‌ها و آپدیت‌های جدید آن‌ها، کافی است دسترسی به اطلاعیه‌ها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر می‌مونی!

نقد و بررسی فیلم چشمه| The Fountain 2006

نقد و بررسی فیلم چشمه| The Fountain 2006

نقد و بررسی فیلم چشمه| The Fountain 2006

منتشر شده در تاریخ ۳۰ اسفند ۱۴۰۳

0 بازدید

نقد و بررسی فیلم چشمه| The Fountain 2006

نقد و بررسی فیلم چشمه| The Fountain 2006
فیلم چشمه یکی از مجذوب‌کننده‌ترین فیلمایی هست که تا امروز دیدم و شاید دلیلش به این برمیگرده که توی روزای خاصی از زندگیم به پستم خورد. این کار، امتیاز 7.2 از 10 رو توی سایت IMDb به دست آورده که امتیاز خوبی به دست میاد. یه کار با همچین امتیازی، در صورتی که تعداد رای دهنده‌های قابل توجهی داشته باشه، یه فیلم خوش ساخته که می‌تونه در بدترین حالت، صرفا بیننده‌ی خودش رو سرگرم کنه.

به لحاظ محتوا، چشمه یه فیلم بسیار نمادین هست و 3 داستان رو به صورت موازی، تعریف میکنه. شخصیت اولای این 3 داستان، مشابه هستن. زن و مردی که همدیگه رو دوست دارن.

این فیلم، به نظرم از طرف منتقدین، چندان تحسین نشده اما امتیاز قابل توجهی رو از طرف بیننده‌هاش گرفته. اینو از طریق مقایسه‌ی شاخص‌های امتیاز دهی رایج میشه فهمید. سایت راتن تومیتو، 53 درصد و متاکریتیک 51 درصد که نشون دهنده‌ی عدم استقبال افرادیه که نگاه نقادانه‌ای به فیلم دارن. اما شاخص IMDb و مخاطبای گوگل، بخصوص مخاطبین گوگل، خیلی مردمی‌تره. توی گوگل، شما می‌تونید کامنتای کوتاه و معمولی بذارید و رایی که ارائه میدید، به اندازه‌ی بقیه ارزش داره. این موضوع توی سایتی مثل IMDb صدق نمیکنه و بستگی به میزان فعالیت شما به عنوان یه منتقد داره.
چشمه از طرف مخاطبای گوگل، 74 درصد پسندیده شده که درصد خوبی به حساب میاد.

تامی و ایزابل، نقشای اصلی این فیلم، یه زن و شوهر عاشق پیشه هستن که روزای سختی رو دارن سپری میکنن. ایزابل دچار یه بیماری هست و ممکنه توی سالای جوانیش بمیره. تامی به عنوان یه دانشمند، سعی داره که جلوی این اتفاق رو بگیره.
همونطور که گفته شد، این فیلم سه تا خط داستانی موازی داره. خط اول، دنیای واقعی و زمان واقعی هست. اینجا، تامی وقت زیادی رو صرف ایزابل نمیکنه و بیشتر داره توی آزمایشگاه، به تحقیقات خودش ادامه میده تا بتونه راهی برای درمان ایزابل پیدا کنه. تحقیقات اون با احساسات مالیخولیایی، سرخودگی و شکست‌های پیاپی گره خورده.

توی یه خط داستانی دیگه، تامی یه مبارز باستانیه که برای خدمت به ملکه‌ی خودش که همون ایزابله، عازم یه سفر حماسی میشه و به دنبال حقایق فراموش شده میگرده.

در خط داستانی سوم، یه اتمسفر بسیار مثالی و انتزاعی رو داریم که تامی، توی یه گوی طلایی رنگ، در حال صعود به سمت مرکز هستی و منشا خلقتش هست. اینجا ایزابل، نمود ظاهری کمی داره و ماهیت خودشو در قالب یک درخت نشون میده.

توی هر سه خط داستانی، تامی به دنبال حفظ بقای ایزابل هست و تفاوت بافت داستان‌ها، اجازه میده تا پرسش‌های روانشناختی و فلسفی مختلفی مطرح بشن و مورد بررسی قرار بگیرن.
ویژگی‌های زیبایی شناختی این فیلم، قاب‌های بسیار زیبایی رو ساخته که به نحوی تبدیل به آیکن و سمبل شدن. موسیقی متن این فیلم، هنوز هم یکی از تحسین برانگیز‌ترین کارایی هست که میشه دید. الان حدود 20 سال از ساخت این اثر سینمایی میگذره و هنوزم یه کار تر و تمیز به حساب میاد.
ریچل وایس، به بازیش توی فیلمای مستقل و تحسین برانگیز شناخته شده. از بین فیلمایی که از این بازیگر دیدم، هیچ کدوم مثل چشمه، جذابیت نداشت. یعنی نقشی که بازی کرده رو تا این اندازه، جالب و کاریزماتیک ارائه نداده.

آیا فیلم چشمه ارزش دیدن داره؟
این فیلم یه چالش فکری سنگین داره و میشه یه کار روانشناختی به حساب آوردش؛ اتمسفرش دراماتیک و غم انگیزه و می‌تونه برای علاقه مندای به این ژانر، جالب باشه.
این فیلم، در مورد مرگه. ایزابل یا ایزی، به مراتب راحت‌تر از تامی با مرگ زودهنگام خودش کنار میاد؛ اما تامی، به هیچ عنوان برای رو به رو شدن با همچین قضیه‌ای آماده نیست و دوره‌ی سنگینی از مالیخولیا رو تجربه میکنه. اون به هر دری میزنه تا جلوی این اتفاق رو بگیره.
چشمه، فلسفه‌ی مرگ رو به چالش کشیده و ممکنه در نظر برخی، یه نگاه تاریک رو نسبت به زندگی داشته باشه. برای تشریح فلسفه‌ی درون خودش هم به سراغ تاریخ باستان رفته و در مورد باور اقوامی مثل مایا‌ها صحبت کرده.

شاید بشه وجه تاریک ماجرا رو در قربانی جلوه دادن انسان دونست. یعنی هر چند که چشمه، مرگ رو تقدیس میکنه و انگار داره به بیننده کمک میکنه تا با این حقیقت کنار بیاد، اما لزوما به زندگی و فرصتی که به آدما میده، بها نداده. این سفر رو بیشتر، سفری از رنج و ناکامی نشون داده و روی رشد انسان، تمرکزی نداشته.
تراژدی، تا پایان، با شخصیت تامی میمونه و اون مجبور میشه تا از تقلا دست بکشه. اینکه تامی سعی میکنه تا با بیماری بجنگه، به خودی خود چیز بدی نیست. چون ایزی صرفا با مرگ، رو به رو نیست؛ اون دچار یه بیماریه که ممکنه خیلی از آدما بهش دچار بشن و قبل از دیدن پایان جوانی، عمرشون تموم بشه.

تامی، زندگی رو ستایش میکنه و دوست داره که بتونه سال‌های بیشتری رو با ایزی بگذرونه. سناریو، اینطور به آدم تلقین میکنه که باید مثل برخی افراد عارف مسلک و سنت‌های باستانی، در مقابل تقدیرمون تسلیم باشیم و بذاریم که جریان اتفاقات، ما رو با خودشون بکشونن. این رویکرد، لزوما رویکرد روشنی به نظر نمیرسه و می‌تونه ما رو نسبت به رشد و تکامل، بی‌تفاوت و بدبین کنه. تامی تحسین برانگیزه چون به دنبال تجربه‌ی عشق هست. اون فقط برای ایزی تلاش نمیکنه و نتیجه‌ی کارش میتونه روی زندگی بقیه‌ی آدما هم تاثیر بذاره.
اما شخصیت ایزیه که مثل یه قدیس یا فرشته نشون داده شده. هاله‌های نورانی، چهره‌ی درخشان و لباسای روشن؛ همه سعی دارن از ایزی، تصویر یک فرد حق به جانب رو بسازن که افکار زیبایی رو حمل میکنه. این پیغامی هست که درون این فیلم وجود داره و نمی‌تونم بهش شک نکنم.

آیا فیلم چشمه در مورد مفهوم تناسخه؟
بستگی داره که شما چجور تناسخی رو مد نظر داشته باشید. نگاه چشمه به تناسخ، یه نگاه تاریکه که در جریانش، هویت افراد، کاملا تغییر میکنه و موجود، در قالب یه هویت کاملا متفاوت و جدید، متولد میشه و نمی‌تونه تجارب قبلی خودشو دنبال کنه. این با مفهوم رایج تناسخ، متفاوته. اگر ایزی و تامی، می‌تونستن از یه جهان به جهان دیگه برن و مجددا در قالب یک موجود هوشمند، در کنار هم زندگی کنن و به همدیگه عشق بورزن و هویت و عادت‌های سابقشون نادیده گرفته نشه، میشه اینو یه فیلم تناسخی در نظر گرفت؛ اما در پایان، مرگ، باعث تحول کامل کاراکتر‌ها میشه. توی خط داستانی سوم، تامی و ایزی، در برخورد با چشمه‌ی هستی، کاملا متلاشی میشن و تبدیل به ابرنواختر میشن.
توی خط داستانی اول، تامی میاد و یه دونه رو سر قبر ایزی میکاره چون ایزی گفته که توی داستانای باستانی نوشتن که اگه همچین کاریو انجام بدیم، مرده می‌تونه دوباره در قالب یه درخت، زنده بشه.

سمبل درخت زندگی
درخت زندگی یک سمبل محبوب و معروف در علوم روحیه و بهش به چشم یه سمبل مثبت نگاه میشه. توصیفای مختلفی رو در تفسیر این سمبل آوردن اما مهم‌ترین تشبیهش، که در این فیلم هم به شکل واضحی اشاره شده، تشبیه چرخه‌ی زندگی موجودات زنده به رشد درخت، بار گرفتن و افول و دوباره رشد کردنه. نقدی که میشه به این بینش داشت در دورانی دونستن چرخه‌ی زیستی هست، بدون هیچ رشد و صعودی و صرفا متکی به چرخه‌هایی که هدف چندان تحسین برانگیزی ندارن.

فیلم این حسو ممکنه تداعی کنه که عمر ما توی هر چرخه، کوتاهه، و بهتره قدر فرصت عشق ورزیدن رو بدونیم و زمانی که وقت مرگ رسید هم هر چی داریم رو راحت رها کنیم و بریم. این چرخه به فردیت موجود و سوالات و فقدانای بالقوه‌اش جواب روشنی نمیده. چرا ما باید بپذیریم که توی یه چرخه‌ی تکراری باشیم؟ طبیعت واقعا تصویری از تکراره؟ میشه حدس زد که چیز بیشتری در حال اتفاق افتادنه و ما لزوما مجبور نیستیم که زندگی رو روی دور تکرار یا افول ببینیم. موجودات می‌تونن تکامل پیدا کنن و میشه سیر تکامل بسیاری از موجودات رو به صورت واضحی دید و مورد مطالعه قرار داد. بشر امروز، تفاوت زیادی با اجداد اولیه‌ی خودش داره و امروز، پتانسیل زیادی برای نه تنها افزایش شانس بقا بلکه تسریع بخشیدن به روند رشدمون داریم.

علوم روحی معمولا به جنبه‌ی روانی و ذهنی تجربه‌ی زیستن میپردازن و میشه دید که بسیاری از این فرقه‌ها و مکاتب، از اونجایی که نتونستن رنج رو درک و هضم کنن، به عنوان بخشی از زندگی پذیرفتنش. شما توی این فیلم هم تصاویر نمادینی از قربانی شدن و تراژدی ناگزیری که برای بشر توصیف شده رو می‌بینید. این ایده‌ها صرفا به عنوان رد‌پای افکار و دست ساخته‌های انتزاعی اجدادمون می‌تونن جالب باشن؛ ولی لزومی نداره که به عنوان یگانه حقیقت زندگی پذیرفته بشن. بشر امروز با یه داده‌ی انبوه و دنیای عظیم طرفه و هزاران مکتب و فلسفه‌ی مختلف تولید شده. معلومه که آدما به راحتی نمی‌تونن رنج رو به عنوان بخشی از زندگی بپذیرن. حتی اگر طیف زیادی از این گونه تسلیم بشن؛ ولی بالاخره یه متفکر پیدا میشه که به کار خودش ادامه بده و سعی کنه گرسنگی فکری خودش رو با یه اندیشه‌ی واقع بینانه‌تر و در عین حال بهینه‌تر، برطرف کنه.

جمع‌بندی
سازنده‌های این فیلم، در ساخت ظاهر و کیفیات بصری و هنری چشمه، مهارت زیادی به خرج دادن اما به لحاظ تولید یک محتوای فکری، فقط روی داده‌هایی که از گذشته به جا مونده راه رفتن و چیز زیادی رو بهش اضافه نکردن بلکه چیزایی رو تقدیس کردن که به هیچ عنوان نمی‌تونه ذهن بشر امروزی رو سیر کنه و قانعش کنه که زندگی فقط همینه و نمی‌تونه چیز بیشتری توی کاسه‌اش بذاره.
به عنوان یه اثر دراماتیک و جلوه‌های بصری، یه فیلم بسیار تحسین‌برانگیز و جذابه و بخصوص موسیقی متنش، هنوز هم جزو مورد علاقه‌هام هست؛ اما لزومی نمیبینم که جهانبینی ارائه شده در این فیلم رو بپذیرم و زیر سوال نبرمش.