در کره‌جنوبیِ دیستوپیایی، «جون سوک» پس از گذراندن محکومیت به‌خاطر سرقتی ناموفق، از زندان آزاد می‌شود. اما سقوط شدید ارزش «وون» کره، غنیمت آخرین سرقت آن‌ها را عملاً بی‌ارزش کرده است. جون سوک به دو دوست صمیمی‌اش «جانگ هو» و «کی هون» پیشنهاد می‌دهد آخرین سرقت را انجام دهند تا بتوانند از شرایط فلاکت‌بارشان فرار کنند. هدف آن‌ها یک قمارخانه غیرقانونی است که مقدار زیادی دلار آمریکا در آن نگهداری می‌شود. این سه نفر «سانگ سو» را که در همان قمارخانه کار می‌کند، به گروه اضافه می‌کنند. آن‌ها پس از تهیه اسلحه از «بونگ شیک»، دوست زندانی سابق جون سوک، سرقت را آغاز می‌کنند. سرقت با وجود هرج‌ومرج، موفقیت‌آمیز تمام می‌شود و آن‌ها علاوه بر مقدار زیادی پول نقد، هارددیسک‌های حاوی تصاویر نظارتی قمارخانه را که معاملات پنهانی میان صاحبان قمارخانه و جنایتکاران مختلف را نشان می‌دهد، به دست می‌آورند. از دست رفتن این هاردها صاحبان قمارخانه را خشمگین می‌کند و آن‌ها یک قاتل به نام «هان» را برای پیدا کردن گروه چهار نفره و بازگرداندن هاردها اجیر می‌کنند.

«فی‌فی»، دختری باهوش سیزده‌ساله، که همیشه افسانه محبوب مادرش درباره «چانگ‌ئه» ــ الهه ماه رنگ‌پریده که تنها روی این کره خاموش زندگی می‌کند و برای «هو یی»، عشق ازدست‌رفته‌اش، دلتنگی می‌کشد ــ را شنیده بود، با غافلگیری ناخوشایندی روبه‌رو می‌شود. انگار این کافی نباشد، پدر مهربانش با اعلام خبری سرنوشت‌ساز، او را شوکه می‌کند و تمام دنیای فی‌فی فرو می‌ریزد. حال، او برای اثبات نادرست بودن حرف پدرش، تصمیم می‌گیرد یک موشک دست‌ساز بسازد و به سوی ستارگان پرواز کند. آیا عشق واقعی برای همیشه دوام دارد؟

«آلیس» متقاعد می‌شود که در مراسم اهدای جوایزی در بریتانیا شرکت کند. از آن‌جا که او اهل پرواز نیست، پیشنهاد می‌شود از نیویورک تا ساوتهمپتون با کشتی سفر کند؛ همراه با دو دوست قدیمی دوران دانشگاه و خواهرزاده‌اش. این سفر فرصتی می‌شود تا چهار نفر دوباره گفت‌وگو کنند، روابطشان را بازسازی کرده و اختلافات گذشته را مرور نمایند. اما شخص پنجمی در قالبی ناشناس نیز حضور دارد و در نهایت، پایان ماجرا مسیر ازپیش‌تعیین‌شده را دگرگون می‌سازد.

یک کمدی تاریک درباره‌ی «هانی اُ’دونا‌هیو»، کارآگاه خصوصی یک شهر کوچک که وارد تحقیق در مورد مجموعه‌ای از مرگ‌های عجیب مرتبط با کلیسایی مرموز می‌شود.

همزمان که «امیلی الیزابت»، دانش‌آموز مقطع متوسطه، تلاش می‌کند در خانه و مدرسه جایی برای خود پیدا کند، یک توله سگ کوچک قرمز را کشف می‌کند که از طرف یک نجات‌دهنده حیوانات جادویی قرار است بهترین دوستش شود. وقتی «کلیفورد» در آپارتمان نیویورک امیلی تبدیل به یک سگ غول‌پیکر قرمز می‌شود و توجه یک شرکت ژنتیک که قصد بزرگ‌تر کردن حیوانات را دارد جلب می‌کند، امیلی و عمو بی‌خبرش «کیسی» باید در حالی که در شهر نیویورک فرار می‌کنند، با نیروهای طمع مبارزه کنند و تجربه‌ای شیرین از شهر بزرگ داشته باشند. در طول مسیر، کلیفورد زندگی اطرافیانش را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به امیلی و عموش معنای واقعی پذیرش و عشق بی‌قید و شرط را می‌آموزد. بر اساس شخصیت محبوب انتشارات «Scholastic»، کلیفورد به جهان یاد می‌دهد چگونه عشق را بزرگ تجربه کند.

سال ۲۰۳۸: «جورج آلمور» در حال توسعه هوش مصنوعی‌ای است که معادل انسان واقعی باشد. جدیدترین نمونه آزمایشی او تقریباً آماده است. این مرحله حساس، در عین حال پرخطرترین مرحله نیز هست؛ به‌ویژه که او هدفی دارد که باید به هر قیمتی مخفی بماند.

وقتی قبولی «کوین آکرمن» در دانشگاه رؤیایی‌اش به عملکردش در یک مسابقه رقص بستگی دارد، گروهی از رقصندگان گمنام و ناهمگون را گرد هم می‌آورد تا با بهترین تیم مدرسه رقابت کنند... حالا تنها کاری که باید انجام دهد، یاد گرفتن رقص است.

در سال ۱۹۷۳، «بث بلادسوی» ۱۸ ساله از خانه‌اش در «کریک‌ویل»، کارولینای جنوبی، به نیویورک سیتی نقل مکان می‌کند تا در دانشگاه تحصیل کند. «فرانک بلادسوی» عموی او، استاد دانشگاه در همان شهر است و او نزدیک‌ترین خویشاوند خود را همین عمویش می‌داند، چرا که او نسبت به سایر اعضای خانواده بافرهنگ‌تر و بافکرتر است.

«لارا ژان» و «پیتر» تازه رابطه‌شان را از حالت نمایشی به رسمی تبدیل کرده‌اند که ناگهان دریافت‌کننده‌ی دیگری از یکی از نامه‌های عاشقانه قدیمی او وارد ماجرا می‌شود.

ترس، شهری کوچک در کوهستان را فرا می‌گیرد، چرا که پس از هر ماه کامل، اجسادی کشف می‌شوند. «افسر مارشال» که درگیر بی‌خوابی، بزرگ کردن دختر نوجوانش و مراقبت از پدر بیمار خود است، تلاش می‌کند مدام به خودش یادآوری کند که «گرگینه‌ها وجود ندارند».