مت کینگ و خانواده‌اش نسل‌هاست که در هاوایی زندگی می‌کنند. خانواده‌ی گسترده‌ی او – شامل خودش و تعداد زیادی از پسرعموها و دخترعموها – مالک ۲۵ هزار جریب زمین بکر در کائوآی هستند که در قالب یک تراست نگه‌داری می‌شود و هفت سال دیگر منقضی خواهد شد. آسان‌ترین راه این است که خانواده پیش از پایان مهلت، زمین را بفروشند؛ موضوعی که در سراسر ایالت بحث‌برانگیز شده، زیرا خریدار احتمالی می‌تواند آینده و چهره‌ی کائوآی را به‌طور کامل تغییر دهد. با وجود ثروت عظیمی که این زمین‌ها به همراه دارد، مت تصمیم گرفته تنها بر درآمد خود به‌عنوان یک وکیل در هونولولو تکیه کند. اما زندگی او در این بهشت‌هاوایی آن‌قدرها هم بی‌نقص نبوده که بسیاری تصور می‌کنند. روابط او و همسرش الیزابت دچار مشکل شده بود. او اخیراً در یک حادثه‌ی قایق‌رانی دچار جراحتی شده که او را به کما برده است. دختر هفده‌ساله‌شان، الکس، به‌خاطر رفتارهای سرکشانه به یک مدرسه شبانه‌روزی در جزیره‌ی بزرگ فرستاده شد؛ رفتاری که پس از یک دعوای نامعلوم بین او و مادرش شدت گرفت. دختر ده‌ساله‌شان اسکاتی نیز شروع به رفتارهای نگران‌کننده کرده و مت نمی‌داند آیا قادر است او را به‌تنهایی بزرگ کند یا نه. با خبر مرگ مغزی الیزابت و تصمیم بیمارستان برای قطع دستگاه‌ها، مت تصمیم می‌گیرد الکس را به خانه بازگرداند. اما حقایقی درباره‌ی دعوای الکس و الیزابت، که به‌طور غیرمستقیم به موضوع فروش زمین نیز مرتبط است، مت را وادار به تصمیم‌گیری‌های دشواری می‌کند؛ تصمیم‌هایی درباره‌ی چگونگی سوگواری برای الیزابت و اینکه چه کاری برای آینده‌ی زمین درست است، تصمیم‌هایی که شاید با یکدیگر سازگار نباشند.

«THE BAD BATCH» داستان آرلن (واترهاوس) را دنبال می‌کند که پس از رها شدن در بیابانی واقع در تگزاس که از تمدن جدا شده، تلاش می‌کند از این سرزمین بی‌رحم جان سالم به در ببرد. او در این مسیر توسط گروهی آدم‌خوار وحشی به رهبری مرد مرموزی به نام «میامی من» (موموآ) اسیر می‌شود. آرلن که زندگی‌اش در خطر است، راهی «دِ دریم» (ریوز) می‌شود. با سازگار شدن با زندگی در «بد بچ»، آرلن می‌فهمد که خوب یا بد بودن بیشتر بستگی دارد به اینکه چه کسی در کنار شما ایستاده است.

در حالی که زندگی‌اش در حال فروپاشی است، لیندا تلاش می‌کند با بیماری مرموز فرزندش، شوهر غایبش، یک فرد گمشده و رابطه‌ای که روزبه‌روز با درمانگرش خصمانه‌تر می‌شود، کنار بیاید.

یک زن آمریکایی بیش از ده سال از زندگی‌اش را صرف جستجوی دخترش می‌کند؛ دختری که پدرش او را ربوده و به خاورمیانه برده است. این پیگیری بی‌وقفه به سفری پرخطر و عاطفی تبدیل می‌شود تا مادر بتواند فرزندش را دوباره پیدا کند.

پس از یک آخرالزمان که در آن بیشتر جمعیت یک منطقهٔ جنگلی به زامبی‌های وحشی تبدیل شده‌اند، گروهی از بازماندگان متحد می‌شوند تا خود را به امنیتِ شهر بزرگ برسانند. اما در مسیر، زمانی که از سرنوشت سایر مناطق باخبر می‌شوند، امیدشان فرو می‌ریزد و درمی‌یابند که هیچ‌کجا از این فاجعه در امان نمانده است.

یک زن جاه‌طلب نقشه می‌کشد تا جایگاهی برای خود در انحصاری‌ترین حلقه اجتماعی آمریکا به دست آورد: جامعهٔ اشرافی پالم بیچ در سال ۱۹۶۹.

داستانی معاصر دربارهٔ جست‌وجوی ثروت در دنیای سکوهای نفتی غرب تگزاس و زندگی افرادی که برای رسیدن به موفقیت و پول تلاش می‌کنند.

داستان دربارهٔ روند تولید فیلم «ازنفس‌افتاده» (Breathless) ساختهٔ ژان‌لوك گودار است و اتفاقات، چالش‌ها و خلاقیت‌های پشت‌صحنهٔ ساخت این اثر کلاسیک موج نوی فرانسه را دنبال می‌کند.

پس از وقوع یک تصادف، پسر جوانی ناچار می‌شود برای بقای خود به خانواده، ایمان و جامعه‌اش تکیه کند و از همه منابع ممکن بهره ببرد.

نویسنده‌ای به نام اگی ویگز که در سوگ از دست دادن پسرش به سر می‌برد، با کشف راز همسایه‌اش، نایل شلدون، و ناپدید شدن همسرش و فعالیت‌های مشکوک او، هدف و انگیزه‌ای تازه در زندگی پیدا می‌کند.