خوان سالوو و گروهی از بازماندگان را دنبال می‌کند که در برابر تهدیدی بیگانه مقاومت می‌کنند، تهدیدی که تحت هدایت نیروی نامرئی قرار دارد، پس از بارش برف وحشتناکی که جان میلیون‌ها نفر را گرفته است.

یک مأمور تازه‌کار که در شهر زادگاهش، سوری، فعالیت می‌کند و هنگام تلاش برای تبرئه پدر سیاستمدارش، با محدودیت‌های سیستم قضایی روبرو می‌شود.

یک اندروید امنیتی در حالی که با احساسات و اراده آزاد خود دست و پنجه نرم می‌کند، بین انجام مأموریت‌های خطرناک و تمایل به انزوا تعادل برقرار می‌کند، در حالی که تلاش می‌کند خودهکینگ (خودنفوذی)‌اش را پنهان کند و جایگاه خود را بیابد.

در جنوب‌غربی آمریکا در دهه ۱۹۷۰، زندگی یک راننده فراری جسور که برای یک باند جنایتکار در حال رشد کار می‌کند، از بد به طرز وحشیانه، احمقانه و خطرناکی بدتر می‌شود.

زندگی روزمره‌ی کارکنان حوزه سلامت در بیمارستانی در پیتسبورگ را دنبال می‌کند؛ آن‌ها در حالی با بحران‌های شخصی، سیاست‌های محیط کار و فشارهای احساسی مراقبت از بیماران بدحال دست‌وپنجه نرم می‌کنند که استقامت لازم برای انجام این حرفه شریف را به نمایش می‌گذارند.

این سریال یک استودیوی فیلم‌سازی هالیوودی با قدمت را دنبال می‌کند که برای بقا در دنیایی تلاش می‌کند که در آن، همزیستی هنر و تجارت روزبه‌روز دشوارتر می‌شود.

یک مدیر صندوق سرمایه‌گذاری پوششی، پس از از دست دادن شغل خود، برای حفظ سبک زندگی خانواده‌اش دست به سرقت از همسایگان ثروتمندش می‌زند، اما با ورود به خانه‌ای اشتباه، اشتباهی سرنوشت‌ساز مرتکب می‌شود.

داستان ملایسا جسپرسان-مور، که در سن ۱۵ سالگی متوجه شد پدرش، کیث هانتر جسپرسان، قاتل سریالی معروف به "Happy Face Killer" است.

پادشاه مقتدر و قدرتمند، شائول، قربانی غرور و تکبّر خود می‌شود، در حالی‌که پسری چوپان و رانده‌شده به نام داوود، به‌عنوان دومین پادشاه مسح می‌گردد.

قدرت در آستانه‌ی تصاحب است، چرا که دو خانواده‌ی جنایتکار درگیر نبردی شده‌اند که ممکن است امپراتوری‌ها را از بین ببرد. در میان این آتش جنگ، هری دا سوزا ایستاده — فردی باهوش و کارکشته در خیابان‌ها که به‌خوبی می‌داند وفاداری‌ها زمانی که نیروهای مخالف رو‌به‌روی هم قرار می‌گیرند، چه معنایی پیدا می‌کند.