بحران دندانی مردی که تازه ترک کرده است، در شب کریسمس، به رابطه‌ای عاشقانه و غیرمنتظره با دندان‌پزشک مسن‌ترش منجر می‌شود؛ آن دو در حالی که خیابان‌های بالتیمور را با هم می‌گردند، پیوندی تازه و متفاوت را تجربه می‌کنند.

بیست‌ودو سال پس از آن‌که تس و آنا بحران هویتی خود را پشت سر گذاشتند، اکنون آنا دختری دارد و به‌زودی قرار است ناپدری برای دختری دیگر شود. در حالی که آن‌ها با چالش‌های ناشی از ادغام دو خانواده دست‌وپنجه نرم می‌کنند، تس و آنا درمی‌یابند که ممکن است «صاعقه دوباره در همان نقطه فرود آید»...

دو مرد داغ‌دیده در یک گروه حمایت روانی با یکدیگر آشنا می‌شوند و پیوندی غیرمنتظره از دوستی میانشان شکل می‌گیرد.

دلباختگی همیشگیِ یک جوان او را به رابطه‌ای سه‌نفره و غیرمنتظره می‌کشاند؛ او گمان می‌کند که رؤیای نهایی‌اش به واقعیت پیوسته است. اما وقتی این خیال به پایان می‌رسد، هر سه نفر با پیامدهای سنگین و واقعیِ آن روبه‌رو می‌شوند و باید مسئولیت اعمال خود را بپذیرند...

فیلم «لیگ عدالت تاریک» داستان گروهی از قهرمانان ماوراء طبیعی را روایت می‌کند که با هم متحد می‌شوند تا با تهدیدات ماوراء طبیعی و جادویی مقابله کنند؛ تهدیداتی که حتی اعضای اصلی لیگ عدالت نیز قادر به مقابله با آن‌ها نیستند. این گروه شامل شخصیت‌هایی با قدرت‌های جادویی و فراطبیعی است که در سایه، عدالت را به روش خود اجرا می‌کنند و به نبرد با نیروهای تاریک می‌روند.

فیلم «اینگرید به غرب می‌رود» داستان دختری به نام اینگرید توربرن (با بازی آبری پلازا - Aubrey Plaza) است که دچار وسواس بیمارگونه نسبت به شبکه‌های اجتماعی و افراد مشهور در این فضاست. او که همیشه «لایک»‌ها را با روابط واقعی اشتباه می‌گیرد، با دیدن زندگی رنگارنگ و به ظاهر کامل یک اینفلوئنسر به نام تیلور اسلون (با بازی الیزابت اولسن - Elizabeth Olsen) تصمیم می‌گیرد به لس‌آنجلس برود و خود را وارد زندگی او کند.

فیلم «دیکتاتور عزیز» داستان یک دیکتاتور بریتانیایی-کارائیبی به نام ژنرال آنتون وینسنت است که پس از شورش سیاسی و سقوط حکومتش، مجبور به فرار از کشور خود می‌شود. او پناه می‌گیرد در خانه‌ی یک دختر نوجوان آمریکایی به نام تاتیانا میلزبری، دختری طغیان‌گر که از زندگی یکنواخت و ناعادلانه دبیرستانش خسته شده است. آنتون به تاتیانا آموزش می‌دهد چگونه با "دختران بدجنس" و نظام اجتماعی ظالمانه مدرسه‌اش مقابله کند، اما این دوستی عجیب و بامزه، به سرعت کنترل‌ناپذیر می‌شود.

نابغهٔ فیزیک، استیلمن (با بازی باترفیلد)، برای آینده‌ای درخشان و دستاوردهای بزرگ مقدر شده است، اما زمانی که دوست‌دخترش دبی (با بازی ترنر) ناگهان او را ترک می‌کند، همه‌چیز از مسیر خارج می‌شود. با این حال، استیلمن شکست‌خورده باقی نمی‌ماند؛ او کاری را می‌کند که هر نابغهٔ دل‌شکسته‌ای انجام می‌دهد ــ ساختن یک ماشین زمان برای گرفتن فرصتی دوباره در عشق.

فیلم «کاپیتان زیرشلواری: اولین فیلم حماسی» داستان دو پسر خیال‌پرداز و شیطان به نام‌های جرج و هارولد را روایت می‌کند که با شوخی‌ها و تخیلاتشان، مدرسه‌ی غم‌انگیز خود را به مکانی شادتر تبدیل می‌کنند. آن‌ها مدیر بداخلاق مدرسه، آقای کروپ را هیپنوتیزم کرده و باعث می‌شوند او به یک ابرقهرمان ساده‌دل و بامزه به نام کاپیتان زیرشلواری تبدیل شود! اما در حالی که از شر مدیر خلاص شده‌اند، درمی‌یابند که زندگی با یک ابرقهرمان همیشه هم آسان نیست — مخصوصاً وقتی پروفسور پوپی‌پنتس و شاگرد خبرچین مدرسه، ملوین، قصد دارند خنده را از بین ببرند.

فیلم «استیو (Steve)» داستان مدیر مدرسه‌ای به نام استیو را دنبال می‌کند که برای نجات مدرسه اصلاحی خود از تعطیلی می‌جنگد، در حالی‌که با مشکلات روحی و روانی خود نیز درگیر است. در همین زمان، دانش‌آموزی دردسرساز به نام «شای» با تمایلات خشن و گذشته‌ای پر از زخم، میان خشونت و امید به آینده‌ای بهتر سرگردان است. این فیلم روایتی پرتنش از درگیری انسان با خویشتن و جستجوی رستگاری در میان تاریکی است.