دومینیک و گروهش فکر می‌کردند زندگی به‌عنوان مزدوران جنایتکار را برای همیشه پشت سر گذاشته‌اند. آن‌ها تروریست بین‌المللی «اوون شاو» را شکست داده و هرکدام به راه خود رفته بودند. اما حالا برادر اوون، «دکارد شاو»، برای انتقام‌جویی، اعضای گروه را یکی‌یکی می‌کشد. بدتر از آن، یک تروریست سومالیایی به نام «جاکارده» و یک مقام دولتی مرموز معروف به «آقای هیچ‌کس» هر دو در تلاش‌اند تا برنامه‌ای به نام «چشم خدا» را به دست آورند؛ برنامه‌ای که می‌تواند هر وسیله‌ی فناورانه‌ای را به یک سلاح مرگبار تبدیل کند. حالا «تورتو» باید دوباره گروهش را جمع کند تا هم جلوی شاو را بگیرد و هم برنامه‌ی چشم خدا را بازپس گیرد، در حالی که میان نبردی قدرت‌طلبانه بین تروریست‌ها و دولت آمریکا گرفتار شده است.

در پی سقوطی فاجعه‌بار در هواپیما، زندگی دو غریبه برای همیشه به هم گره می‌خورد. فیلم Aftermath که بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شده، داستان رومن ملنیک (با بازی آرنولد شوارتزنگر) را روایت می‌کند؛ مردی که همسر و دخترش را در سانحه هوایی از دست می‌دهد. خطای یک کنترل‌کننده پرواز (اسکوت مک‌نیری) علت این فاجعه است. در حالی‌که یکی با احساس گناه دست‌وپنجه نرم می‌کند و دیگری در پی انتقام است، مسیر این دو مرد به شکلی تراژیک به یکدیگر می‌رسد.

با ورود به تایلند، یک زوج آمریکایی به نام جیم و جولی راننده‌ای مؤدب به نام گوگو را استخدام می‌کنند. آن‌ها هنگام گردش در بانکوک، افسانه «خانه‌های ارواح» را می‌آموزند؛ خانه‌های کوچکی که ارواح در آن زندگی می‌کنند تا به انسان‌ها آسیب نزنند. جیم از جولی تقاضای ازدواج می‌کند و حلقه‌ای به او می‌دهد. آن‌ها با دو بریتانیایی به نام‌های رابرت و بیلی آشنا می‌شوند و به جشن نامزدی دعوت می‌گردند. اما رابرت با سوءنیت، جولی را وارد ماجرایی تاریک می‌کند؛ او شال جولی را به گردن یک عروسک می‌بندد و سپس همراه با بیلی فرار می‌کند و زوج آمریکایی را در بیابان تنها می‌گذارد. از این لحظه، جولی دچار بیماری و کابوس‌های وحشتناک می‌شود و برای نجات او باید به آیین‌های کهن و راهنمایی یک راهب تایلندی پناه ببرند.

یک آدمکش به نام این-نام پس از کشتن یک یاکوزای ژاپنی از سوی منابع خود مطلع می‌شود که باید ناپدید شود، زیرا برادر کوچکتر و دورافتاده آن یاکوزا قصد انتقام‌گیری از عاملان قتل را دارد. این-نام پیامی از معشوقه سابقش یونگ-جو دریافت می‌کند که از او برای کمک درخواست می‌کند، اما این-نام آن را رد می‌کند. صبح روز بعد، پیامی دریافت می‌کند که یونگ-جو کشته شده و دختر ۹ ساله‌اش ناپدید شده است. حال این پرسش مطرح است: آیا این-نام به پاناما، مقصدی که همیشه آرزو داشته برود، فرار خواهد کرد یا برای یافتن دختر گمشده بازمی‌گردد؟ و آیا برادر یاکوزا در مسیر او قرار خواهد گرفت؟