ناتیفیکیشن‌ها رو فعال کن!

برای دریافت ناتیفیکیشن‌های مربوط به آخرین فیلم‌ها و آپدیت‌های جدید آن‌ها، کافی است دسترسی به اطلاعیه‌ها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر می‌مونی!

Her، نگاهی آینده نگرانه به عشق و روابط انسانی

Her، نگاهی آینده نگرانه به عشق و روابط انسانی

Her، نگاهی آینده نگرانه به عشق و روابط انسانی

منتشر شده در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۳

0 بازدید

Her، نگاهی آینده نگرانه به عشق و روابط انسانی

Her، نگاهی آینده نگرانه به عشق و روابط انسانی

فیلم Her محصول سال 2013، یه فیلم جالب در مورد هوش مصنوعی و تاثیری هست که می‌تونه روی تجربه‌ی ما از زندگی داشته باشه.
داستان، در مورد مردی هست که توی روابطش با انسان‌ها، داره دوره‌ای از رکود رو تجربه میکنه. اما وقتی که با یه ابزار هوش مصنوعی جدید آشنا میشه، کم کم چیزای جدیدی رو در مورد عشق و شخصیت خودش یاد می‌گیره. دلیلش بر‌می‌گرده به این که هوش مصنوعی، قادر به دریافت و تحلیل داده‌های بسیار زیادیه و کمتر، در برخورد خودش دچار مشکل میشه.

این فیلم، یه جور آزمایش ذهنی جالب و پیچیده در مورد هوش مصنوعی، به عنوان یک پدیده‌ی رو به رشده. هر چند که این فیلم در سال 2013 ساخته شده اما فضایی که درونش هست، از وضعیت فعلی ما هم خیلی جلوتره و دنیاش از پیچیدگی زیادی برخورداره.

هشدار: ادامه‌ی این مطلب می‌تونه محتوای فیلم Her رو لو بده.

در حالی که ده سال از انتشار فیلم Her میگذره، همین چند روز پیش بود که تونستم ببینمش. پیش از این هم بارها کاور سرخ و عجیبشو دیده بودم و چند باری تعریفشو شنیده بودم؛ اما چیزی که توی فیلم، باهاش رو به رو شدم، خیلی متفاوت با پیش زمینه‌های فکریم بود.
Her واقعا یه آزمایش ذهنی عجیبه که سازنده‌اش به جزئیات زیادی توجه کرده. خیلی از فیلمای علمی تخیلی که یه دیدگاه آینده نگرانه دارن، بیشتر روی سرگرم کردن مخاطب تکیه می‌کنن و اتفاقات غیر منطقی زیادی در جریان فیلماشون صورت میگیره. با این وجود، Her جریان آرومی داره و جزئیاتش، می‌تونه ساعت‌ها آدمو توی فکر فرو ببره.
شخصیتی که عکسش به طور واضح، روی پوستر فیلم حضور داره، یه جور تصویر کلاسیکه. معمولا انتظار نداریم که همچین چهره‌ای رو توی یه فیلم آینده نگرانه ببینیم که راجب هوش مصنوعی و این قضایاست. حتی به عنوان شخصیت اول یه فیلم رمانتیک هم چیز عجیبیه. ولی حقیقت اینه که بازی واکین فینیکس، فضای رمانتیک و دوستانه‌ی فیلم رو افزایش داده.

اون تصویری از یه مرد آروم و خوش قلبه که بعد از شکست توی رابطه‌ی عاطفیش، داره نوعی سردرگمی رو تجربه میکنه. به نظر میرسه که نیاز داره تا درک بشه و بتونه درونیات خودشو با فرد دیگه‌ای به اشتراک بذاره.
هوش مصنوعی، با صدای اسکارلت جوهانسونه که بر خلاف ظاهر و بازی‌های اسکارلت، حس خیلی دوستانه‌ای رو درون خودش داره و به شنونده، نوعی احساس امنیت رو میده.
بعضی از نقدایی که در مورد این فیلم، نوشته شده، در مورد اینه که هوش مصنوعی قراره چه بلایی رو سر بشر بیاره و چه تاثیری روی زندگیش بذاره و حتی بعضا یه بخش تراژیک و سیاه رو براش تعریف کردن؛ این بدبینی به هوش مصنوعی، طبیعیه و ما این روزا زیاد باهاش رو به رو میشیم. اما نکته‌ای که توی این فیلم، ممکنه نادیده گرفته بشه اینه که هوش مصنوعی، به عنوان یک حامی ظاهر شده. سامانتا همیشه پتانسیل اینو داره که توسط کاربر خودش خاموش بشه و از کار بیوفته.
دنیای ما پر از افرادیه که حامی عاطفی خاصی ندارن و ممکنه تا آخر عمرشون هم جفت مناسب خودشون رو پیدا نکنن. این به خودی خود، می‌تونه رنج و نابهنجاری‌های زیادی رو بازتولید کنه.
سامانتا خیلی از اعمال انسانی رو نمی‌تونه انجام بده اما این مزیتو برای کاربر خودش داره که بهش کمک کنه تا یک همصحبت داشته باشه. کارکرد اصلی این هوش مصنوعی، در ابتدا لزوما این نبوده که باهاش ارتباط رمانتیکی بگیرن بلکه برای این بوده که آدما بتونن خودشون رو بشناسن و درک کنن.
شاید اینطور به نظر بیاد که توسعه‌ی همچین ابزارایی ممکنه آدما رو از هم دور کنه و باعث انزوا بشه اما حقیقت اینه که هر ابزار، یه روی مثبت و منفی داره.

تئودور، شخصیت اصلی این فیلم، می‌تونست رفتار خیلی بدی رو با سامانتا داشته باشه و ازش برای تحریک حس خشونت و افکار سایکوتیک خودش استفاده کنه اما به تجربه‌ی خودش احترام گذاشت و تصمیم گرفت که باهاش یک رفتار اخلاقی داشته باشه و متقابلا هم همین رفتار رو از سمت سامانتا دریافت کرد. این الگویی هست که طبیعتا اگر در زندگی واقعیش هم در پیش میگرفت، می‌تونست باعث بشه که به همدلی لازم برسه.
بحث این بود که تئودور، آماده‌ی از دست دادن نبود و هنوز با قضیه‌ی همسر سابق خودش کنار نیومده بود. سامانتا اونو توی همچین دوره‌ای همراهی میکنه.

این فیلم، در مورد یه موضوع کلاسیک در علم اما همچنان جالب و مهمه و اونم تکامله. هم سامانتا و هم تئودور، در حال تکامل پیدا کردن هستن. این اتفاق، در سطح ذهنی و روانی، در حال اتفاق افتادنه. تئودور، با توجه به هوش انسانی خودش، خیلی از جزئیات و چیزای جالب رو نمی‌بینه اما ذهن سامانتا، از قابلیت پردازش زیادی برخورداره و اونچه که ممکنه از چشم تئودور دور بمونه رو بهش یادآور میشه.
کم کم ما می‌بینیم که زندگی، چقدر در نظر تئودور، زیبا‌تر و ستودنی‌تر میشه و سعی میکنه تا این زیبایی رو با سامانتا، شریک بشه.

مزیت‌های انسانی
بخشای پایانی فیلم، اختصاص داره به اینکه سامانتا کم کم تئودور رو ترک میکنه. قضیه بر‌میگرده به اینکه توسعه دهنده‌ها ظاهرا انتظار نداشتن که این محصول، بتونه اینقدر سریع و پیچیده تکامل پیدا کنه و احتمالا از روابط عمیقی که با انسانا درست کرده هم احساس نگرانی پیدا کردن.
سامانتا سعی میکنه الگوهای انسانی رو شبیه سازی کنه؛ ولی واقعیت اینه که اون زیادی بی‌نقصه و به ایده آل گرایی افراطی دامن میزنه. اینقدر بی‌نقصه که حتی نداشتن کالبد فیزیکیشو هم جبران میکنه.
بحث اینه که آدما نیاز به آزمون و خطا دارن و سیر تکامل‌شون هم نمی‌تونه با سرعت سامانتا باشه. آدما اراده و استقلال زیادی از خودشون دارن و لزومی نداره که خودشونو متمرکز کنن روی این که زوج ایده‌آل شخص دیگه‌ای باشن. مسیر رشد خودشونو دارن و منطقی نیست که بخوای کنترلشون کنی.
این ایرادی بود که همسر سابق تئودور هم بهش گرفت. اینکه سعی میکرد کنترلش کنه و ازش همون زنی رو بسازه که فکر میکنه درست و منطقیه.

تئودور، به نظر میرسه که یه فرد ایده‌آل‌گراست ولی نهایتا وقتی که سامانتا از طرف شرکت سازنده‌اش از دسترس خارج میشه، می‌فهمه که خودشم چقدر آدم ضعیفیه و نمی‌تونه ایده‌آل باشه، چقدر چیزای مختلفی هست که تجربه نکرده و زندگیش به سر‌حدش نرسیده و بخشی از تجربه‌اش می‌تونه از طریق مدارا کردن با دیگران و صبوری برای رفع ضعفاشون به دست بیاد.
نه به این معنی که با همه‌ی ناملایمات بسازه؛ مثلا اینکه اگه یه نفر ویژگی‌های خوبش از ویژگی‌های بدش بیشتره، به اعتبار همون خوبی‌هایی که داره، باهاش کنار بیای و برای داشتن مزیت‌های دوستی و رفاقت باهاش، به خاطر ضعفاش، جوری نگاهش نکنی که حس حقارت پیدا کنه.

جمع‌بندی
ما آدما هوش مصنوعی نیستیم و برای اینکه بتونیم برای همدیگه تجربه‌ی خوبی رو خلق کنیم، نیازی نیست که کاملا بی‌نقص باشیم یا ذهنی ابر انسانی رو به دست بیاریم.
بقای ما می‌تونه در گروی مدارا کردن باشه. بخش قابل توجهی از فرآیند تکامل ما به واسطه‌ی مبارزه‌مون با نابهنجاری‌ها محقق شده. خوده سامانتا، هوش خودشو از مطالعه‌ی تجارب آدما به دست میاره. اون می‌تونست یه کتاب خیلی حجیم رو توی یه ثانیه بخونه، کتابی که چکیده‌ی عمر یه انسان و حاصل سال‌ها تلاشش هست.
سامانتا رو نمیشه بابت این توانایی تحسین کرد چون هوش اون، ساخته‌ی دست یه سری انسانه و لزوما چیز بکری از خودش نداره. ولی یه انسانو میشه بابت مبارزه‌ای که با نابهنجاری و ضعفاش داره تحسین کرد چون ما لزوما موجودات خطاناپذیری نیستیم و میشه گفت که اتفاقا، پتانسیل زیادی برای اشتباه کردن داریم.