برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فصل اول انیمیشن Invincible| انیمیشن بزرگسال شکست ناپذیر
منتشر شده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۴
0 بازدید
زمانی که قسمت های ابتدایی این سریال رو میدیدم، فکر نمیکردم که بتونه اینقدر محبوبیت خودش رو حفظ کنه اما بعد از چند سال از انتشار اولین فصلش، هنوز هم جزو سریالای محبوب سایت IMDb هست و تا امروز، از مجموع 272هزار مشارکت کننده تونسته امتیاز خیلی خوب 8.7 رو به دست بیاره.
قلم گیری و پویانمایی این سریال خیلی متعهد به کمیک و کارای کلاسیک در این سبک هست و داستانش سعی کرده در عین زودهضم بودن، تراژدی های لوس یا قابل پیش بینی رو کنار بذاره.
اگر هنوز این سریال رو ندیدید یا علاقه ندارید که داستانش براتون اسپویل بشه بهتره به مطلب معرفی انیمیشن شکست ناپذیر مراجعه کنید.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان فصل یک رو لو بده.
خیلی از کارای ابرقهرمانی جدید، یا بیش از حد کلیشه ای میشن یا با تراژدی های پیش بینی شده، نوعی حس تکراری بودن رو تداعی میکنن اما Invincible با صحنه های اکشن و بعضا بیش از حد خشونت آمیز و پیچش های دراماتیک غیر منتظره، تا حد زیادی تونسته محصول پرخریدارتری رو عرضه کنه.
قسمت اول فصل 1، داستان مارک گریسون رو روایت میکنه که از یه پدر ابرقهرمان و یه مادر کاملا معمولی متولد میشه.
در ابتدا، انیمیشن به کمک ایجاد یک صحنه ی اکشن، گروه نگهبانان جهان رو معرفی میکنه. ابرقهرمانای زمینی که از کاخ سفید، در مقابل حمله ی دوقلوهای مولر محافظت میکنن.
مارک هنوز یه پسر معمولیه و مدت زیادیه که بیصبرانه منتظر ظهور توانایی های ابرانسانیش هست و در نهایت این قدرت ها فعال میشن. اول پرواز میکه و بعد پدرش، تمرینای سختی رو براش درنظر میگیره.
مارک اسم Invincible رو برای خودش انتخاب میکنه و یه لباس مخصوص هم بهش میرسه.
قسمت اول با مبارزه ی شوکه کننده ای که بین پدر مارک یعنی اومنی من و نگهبانان جهان پیش میاد تموم میشه و اومنی من موفق میشه که همه رو قتل عام کنه. این شروع، خیلی تاریک و به اندازه ی کافی کنجکاو کننده است و یه قلاب داستانی خوب به حساب میاد.
چیزی که عجیبه، اعتماد دنیا به اومنی من به عنوان یه غریبه است. اومنی من در نگاه اول، یه قهرمان فداکار و مقتدر به نظر میرسه اما چیزی که زنگ خطر به حساب میاد، اعتماد بی چون و چرای دنیا به این مرد، بدون شناخت چندان از گذشته اش به حساب میاد.
اومنی من ادعا میکنه که از سیاره ی ولتریم اومده تا از زمین محافظت کنه. سال ها کنار بقیه ی ابرقهرمانا کار میکنه و خودش رو به عنوان ناجی زمین تثبیت میکنه. مردم هم همیشه دوست دارن که به چهره های قدرتمند و کاریزماتیک اعتماد کنن حتی اگر اطلاعات کمی درباره شون داشته باشن.
جهان سازی این انیمیشن به شکلیه که سعی داره نوعی جبر و تراژدی خیلی تلخ رو به زندگی بشر زمینی تحمیل کنه.
با فرض اینکه تمدنی در دنیا هست که وضع آشفته ای مثل دنیای اومنی من داره، انتظار میره که تمدن های بی طرف و قدرت طلب یا صلح طلبی هم وجود داشته باشن. صرف داشتن قدرت کافیه که تمدن های همسطح اومنی من سعی کنن در سرنوشت سیاره هایی مثل زمین دخالت کنن و چیزی مثل این حالت جبر مطلق رو شاهد نباشیم.
جهان سازی Invincible به شکلی پیش میره که یک جبر تلخ و اجتناب ناپذیر بر زندگی بشر تحمیل بشه، انگار که هیچ گزینه ای جز تسلیم شدن در برابر نیروی برتر وجود نداره.
درجه ی قدرت ویلتریمی ها و ماهیت امپریالیستی شون شاید دلیل اصلی باشه که هیچ نیرویی وارد عمل نمیشه، انگار که بقیه ی تمدن ها از تقابل با این سیستم صرف نظر کردن.
شاید نویسنده ها سعی داشتن یک فضای تراژیک بسازن، جایی که زمین همیشه محکوم به نابودی یا پذیرش سلطه است. اما این روایت، به نظر میرسه که سعی کرده نوعی کنتراست کاذب درست کنه تا زیر سایه اش، امثال مارک گریسون، بتونن خودنمایی داشته باشن.
مارک هیچ رویکرد عمیقی نسبت به جنگ و صلح و نحوه ی کار کردن یک جامعه نداره و شدیدا تحت تاثیر احساساتش هست. تنها چیزی که اونو تبدیل به یک ابرقهرمان میکنه، قدرتی هست که تونسته به ارث ببره.
با فرض اینکه توی زمین، این همه ابرقدرت خیرخواه مثل مارک وجود داره، میشه انتظار داشت در سطح کیهان، ابرقهرمانای خیلی بیشتری هم پیدا بشن و سعی کنن در مسائل سیارات دیگه دخالت کنن اما در اینجا، اومنی من تا مدت ها، مهاجم غالب به حساب میاد.
مارک گریسون بیشتر از اینکه یه قهرمان ایدئولوژیک باشه، یه ابرقهرمان احساسی و ناپخته است که صرفا قدرت رو به ارث برده نه اینکه از طریق تجربه یا فلسفه ی خاصی بهش رسیده باشه.
سریال به عمد سعی کرده فضای محدودی برای حضور نیروهای خیر در سطح کیهان ایجاد کرده تا مارک، بدون داشتن یک دیدگاه عمیق نسبت به مسائل اجتماعی، همچنان تاثیرگذار به نظر برسه.
جمع بندی
حتی اگر فرض کنیم که این سریال، یک بیان نمادین از ایده ی سلطه طلبی در جوامع انسانی باشه، مارک و ابرقهرمانایی که توی این سریال معرفی میشن، لزوما تصویری از افراد صلح طلب نیستن بلکه بیشتر شبیه سلبریتی هایی هستن که شهرت یا ثروت خاصی رو به ارث بردن یا از طریق نه چندان حرفه ای به شهرت رسیدن و سعی دارن نوعی مبارزه ی مدنی رو در پیش بگیرن، درحالیکه هیچ درکی از واقعیت جامعه و نحوه ی ظهور و افول قدرت های واقعی ندارن.
فکر نمیکنم که مسیر این سریال، یه نقد غیر مستقیم نسبت به نگاه احساسی و نمایشی جوامع مدرن به قدرت باشه بلکه بیشتر نوعی ضعف در جهان سازی رو نشون میده که در خلالش، خبری از منتقدا و مبارزای واقعی نیست.