ناتیفیکیشن‌ها رو فعال کن!

برای دریافت ناتیفیکیشن‌های مربوط به آخرین فیلم‌ها و آپدیت‌های جدید آن‌ها، کافی است دسترسی به اطلاعیه‌ها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر می‌مونی!

نقد و بررسی انیمیشن Memoir of a Snail 2024| خاطرات یک حلزون

نقد و بررسی انیمیشن Memoir of a Snail 2024| خاطرات یک حلزون

نقد و بررسی انیمیشن Memoir of a Snail 2024| خاطرات یک حلزون

منتشر شده در تاریخ ۶ مهر ۱۴۰۴

0 بازدید

نقد و بررسی انیمیشن Memoir of a Snail 2024| خاطرات یک حلزون

خاطرات یک حلزون، هرچند که یک انیمیشن استاپ موشن به حساب میاد ولی یه کار کاملا بالغانه است و حتی ممکنه با روحیه ی نوجوون ها هم سازگاری نداشته باشه. اتمسفر داستان، با چارت رنگ غم انگیز و عکسای ناراحت کننده ای که ممکنه از انیمیشن داشته باشید، در همپوشانی بالایی به سر میبره و در جریانش، سراغ ناخوش آیندترین تراژدی های زندگی که ممکنه پیش روی آدما قرار بگیره رفته.

رفاه زیاد یا سرگرمی های بیش از حد هیجان انگیز، در مواجهه با همچین تراژدی هایی، لزوم وجود خودشون رو نشون میدن. یک زندگی کسالت بار، زیر بار اولین تراژدی انسانی مثل مرگ، کمر خم میکنه و ذهن موجود زنده رو ده سال پیرتر میکنه. خاطرات حلزون، تصویری از آدمایی هست که جزو طبقات معمولی و ضعیف جامعه هستن و مدام در معرض تراژدی هایی هستن که وجودشون رو میبلعه.
با این وجود، رفاه صرفا توصیف کننده ی ظاهر ماجرا نیست و غنای ذهنی شخص، میتونه نقطه عطف مهمی در نحوه ی تغییر دادن زندگیش به حساب بیاد. هرچند که این انیمیشن سعی کرده یک پایان خوب رو تجسم کنه اما به راحتی میشه گفت که شخصیت اصلی داستان که درواقع راوی هم هست، رشد شخصیتی چندانی رو تجربه نمیکنه و همچنان در معرض تجربه ی تراژدی های گذشته و دست و پنجه نرم کردن با فشارهای روانی ای هست که هرگز خودشون رو در مقابل این مشکلات، ایمن نکرده.

این انیمیشن با یه فضای سنگین و رنگبندی غم انگیز، احساس انزوا و تنهایی رو به تصویر میکشه. داستانش براساس بخش هایی از زندگی شخصی کارگردان ساخته شده و به چالش های شخصیت اصلی از کودکی تا بزرگسالی اختصاص داره.
این انیمیشن در سایت راتن تومیتوز 94درصد از بین 98 نقد ثبت شده رای آورده و در متاکریتیک هم امتیاز خوب 83 از 100 رو به دست آورده.
چنانچه هنوز این انیمیشن رو ندیدید، لازمه بدونید که خاطرات یک حلزون به خاطر محتوای جنسی، برهنگی و رفتارای خشونت آمیز، درجه بندی R رو دریافت کرده. یعنی این انیمیشن برای مخاطبای زیر 17 سال مناسب نیست مگه اینکه به همراه والدینشون تماشا کنن که با توجه به سبک روایت و مضمونای سنگین درون انیمیشن، درجه بندی کاملا منطقی ای به نظر میرسه.

خاطرات یک حلزون، محصول استرالیاست و میشه اونو به عنوان نوع خاص استاپ موشن استرالیایی دونست.
استرالیا در ساخت استاپ موشن مستقل، سابقه ی خوبی داره و توی رزومه ی همین کارگردان میشه کارایی مثل Mary and Max 2009 رو پیدا کرد که مجددا رویکردی احساسی و همراه با طنز تلخ داشته. سبک استرالیایی رو میشه معمولا با مشخصه هایی مثل شخصیت پردازی عمیق، داستان های تراژیک کمدی و طراحی بصری خلاقانه شناسایی کرد. برخلاف استودیوهای بزرگ مثل لایکا یا آردمن، کارای استاپ موشن استرالیایی، بیشتر روی روایت های شخصیت و مستقل تمرکز دارن.
سبک بصری و فضای احساسی خاطرات یک حلزون، شباهت هایی به انیمیشن های فرانسوی هم داره، مخصوصا کارایی که روی تراژدی و تجربه های احساسی تلخ تمرکز دارن.


کارای فرانسوی عمدتا رنگبندی سرد و داستان هایی با پیچیدگی احساسی هستن. خاطرات حلزون هم یه فضای سنگین و تراژیک داره که شباهت هایی با انیمیشن فرانسوی ایجاد کرده ولی در واقع، ما با سبک استرالیایی طرف هستیم.

کارگردان های اروپایی، مخصوصا فرانسوی، توی ساخت کارایی با مضمون فقدان، انزوا و مفاهیم فلسفی مهارت دارن و این انیمیشن هم تا حدی به این سبک نزدیک شده.
داستان این انیمیشن، خیلی فرد گرایانه است، حتی با اینکه شخصیت اصلی، در طول زندگیش با افراد مختلفی آشنا میشه اما هرگز بیش از حد خاصی به جامعه نزدیک نمیشه و همواره نوعی عدم اشتیاق رو میشه درونش دید.
حس انزوا، عدم تعلق و تلاش بی نتیجه برای پیدا کردن معنا، جزو المان های غالب این انیمیشن به حساب میان که با سبک بصری خاص و رنگبندی سرد تقویت شده.
انگار این خودمحوری، بخشی از فرهنگیه که گریس، درونش زندگی میکنه. حتی در اوج کسالت هم راغب نمیشه یه کار اجتماعی عمیق و معنادار انجام بده بلکه سراغ کاری مثل دزدی میره؛ درحالیکه جامعه شون واقعا اونقدر هم جای بدی نیست و فرصت های رشد متنوعی داره.
این عدم تمایل شخصیت اصلی به تعامل اجتماعی، شاید صرفا یه ویژگی فردی نباشه بلکه انعکاسی از فرهنگی باشه که درونش رشد کرده.
این انیمیشن با ظرافت زیادی نشون میده که بعضی از آدما، حتی وقتی توی موقعیت های اجتماعی مناسب قرار میگیرن، ممکنه به خاطر تاثیرات فرهنگی یا تجربه های شخصی، هنوز به شکل افراطی، درونگرایی رو انتخاب کنن.

هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان انیمیشن رو لو بده.

شخصیت اصلی انیمیشن خاطرات یک حلزون، گریس پودل هست که یه زن منزوی و تنها به حساب میاد. اون با حلزون های رنگی، کتاب و خاطرات تلخ زندگیش روزگار میگذرونه.
گریس پودل حتی در پایان خوشش هم لزوما اونقدر تغییر نکرده که مستعد تجربه ی مجدد تراژدی های گذشته نباشه. این پایان خوش، مدیون برادر ماجراجو و منتقدش هست که به زندگیش برمیگرده.
برگشتن برادرش لزوما به معنی رها شدن گریس از تنهایی یا درست شدن یک تغییر بنیادی نیست. از برخی جهات، این سبک روایت، دیدگاه تلخ اما واقع گرایانه ای ارائه میشده چون گاها بعضی از آدما حتی بعد از تجربه ی دوره های مثبت زندگی، هنوز با گذشته شون درگیر هستن.
برادر شخصیت اصلی، گیلبرت پودل هست که نقش مهمی توی زندگی گریس داره. اون با روحیه ی منتقد و ماجراجو، مثل یک نقطه ی امید عمل میکنه.
علاقه ی وسواسی گریس به حلزونا به عنوان تصویری از آرامش و درون گرایی میتونه باشه. گاها سعی داره با جامعه ارتباط بگیره که بعضیاش مفید هستن و برخی توی ذوقش میزنن. ارتباط با پینکی، نوعی رابطه ی حمایتگرانه رو رقم میزنه در حالیکه کن، به عنوان یه ارتباط بیمارگونه توصیف میشه.
کن علاقه ی خاصی به زن های چاق داشت و به طور هدفمند، تلاش میکرد که گریس رو چاق تر کنه و اون چیزی که توی ذهنش هست رو ازش بسازه.
در نظر گریس، این رفتار، یه جور تلاش برای کنترل پنهان بود که باعث میشد نیازهای واقعی گریس رو نادیده بگیره.
دیدن دفترچه ی فانتزی های کن، نوعی شوک رو به گریس وارد میکنه و باعث میشه که فکر کنه رابطه شون از ابتدا برپایه ی تمایل کن برای ایجاد تغییر فیزیکی گریس ایجاد شده و نه لزوما براساس علاقه ی واقعی به شخصیت و احساساتش.
کمی سخته که بگیم داستان در این بخش، تونسته رابطه ی علت و معلولی خوبی رو بیان کنه. کن توی دوره های حساسی از زندگی گریس در کنارش هست و اینطوری هم نیست که مجبور باشه گریس رو به نفع خودش تغییر بده. اون توی یه جامعه ای با انتخاب های مختلف زندگی میکنه و میتونه حتی مستقیما دنبال یه زن چاق بگرده. سناریونویس سعی کرده معشوقی با رفتار کنترلگر رو بسازه اما در این زمینه، الگوهای رفتاری چندان قانع کننده ای رو در کنار هم نچیده.

گیلبرت و نحوه ی تعاملش با جامعه
خونواده ای که گیلبرت بهش سپرده میشن یه خونواده ی کشاورز با باورهای مذهبی افراطی هستن. اونها لزوما از اون دسته آمیش هایی که توی کارای آمریکایی ظاهر میشن به حساب نمیان. این خونواده، رفتارهای سخت گیرانه و خشونت آمیزی دارن و سیستم مادرسالار و ماتریارک رو درپیش گرفتن. روث، گیلبرت رو تحت آزار و اذیت قرار میده و حتی در نهایت اونو به درمان با شوک الکتریکی مجبور میکنن و از بسیاری جهات، بیشتر شبیه فرقه های مذهبی بنیادگرا هستن تا جامعه ی آمیش که بیشتر به خاطر سادگی و جدا شدن از فناوری های مدرن شهرت دارن.
این انیمیشن، نگاه تاریکی به زندگی داره و در نهایت نمیتونه به اندازه ای که زندگی رو تاریک و جبرآلود جلوه داده، ایده های الهام بخش و مفیدی ارائه بده. خاطرات یک حلزون، با شدت و وضوح، زندگی رو به عنوان مجموعه ای از تراژدی های گریزناپذیر به تصویر میکشه و در نهایت، اونقدر که تاریکی و ناامیدی رو برجسته میکنه، راه های خروج از ناامیدی رو مورد بررسی قرار نمیده.
انیمیشن روی فقدان، شکست های شخصی و تاثیرات روانی همچین اتفاقاتی تمرکز میکنه اما لحظه های امیدبخش کم رمق‌تر از بار احساسی روایت های تلخش هستن.
برگشتن گیلبرت در پایان داستان، نقطه ی روشنی به حساب میاد اما به نظر نمیرسه که تحول عمیقی در شخصیت گریس ایجاد بشه و هنوز با سایه های گذشته ی زندگیش دست و پنجه نرم میکنه.
مفهوم جبر و عدم توانایی گریس برای فرار کردن از گذشته اش، روی کل داستان غلبه داره.
به نظر میاد که سازنده ها، توی توسعه ی داستان به مشکل خوردن و به ایده ی کافی نرسیدن. هرچند که شخصیت گیلبرت، الهام بخش و منتقده اما اون هم چندان بیشتر از گریس، منشا تعلق خودش رو در ایجاد یه ارتباط معنادار با دنبال پیدا نمیکنه و تا حد زیادی، به گریس وابسته است.
درواقع این انیمیشن، در جریان توسعه ی بعضی از لایه های سناریو، به اندازه ی کافی پیش نرفته و در نهایت، بیشتر روی تراژدی های انباشته شده از گذشته، تمرکز داره.
مجموعه ی این عوامل باعث میشه تا انیمیشن نتونه به اندازه ی کافی درمورد رهایی از گذشته حرف بزنه و بیشتر درگیر بازگشت به خاطرات میشه تا ساختن یه آینده ی جدید.
پایان بندی، هرچند احساسی و امید بخش به نظر میرسه اما هنوز گریس و گیلبرت رو توی یه چرخه ی ارتباطی وابسته نگه میداره بدون اینکه یه تغییر اساسی توی نگاهشون نسبت به زندگی درست شده باشه.

جمع بندی
اگر فیلم سعی میکرد استقلال درونی شخصیت ها رو بیشتر کنه، اونا میتونستن به سمت کسب مهارت های روانی بیشتری برن. اگر این اتفاق میوفتاد، نه تنها لحظه ی بازگشت گیلبرت میتونست تاثیرگذارتر بشه بلکه مبارزه ی گریس برای زنده موندن و ادامه دادن، با ارزش تر جلوه میکرد. گریسی که در پایان این سناریو میشه دید، هنوز اونقدر آسیب پذیره که به سختی میشه در حین همزادپنداری باهاش، گفت که زندگی ارزشش رو داره.
لحظه ی زنده موندن گریس، به جای اینکه یه پیروزی واقعی به نظر بیاد، شبیه یه جور نجات تصادفیه.