برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
مروری بر نقدهای منفی نه چندان محبوب نسبت به کریستوفر نولان
منتشر شده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
0 بازدید
کریستوفر نولان رو میشه یکی از محبوبترین کارگردانای زنده درنظر گرفت که چه درنظر منتقدا و چه مخاطبای عمومی، تحسینبرانگیزه و معمولا شما به راحتی نمیتونید یه نقد منفی رو نسبت به فیلماش مطرح کنید چون ممکنه به سرعت بهتون حمله بشه و ازتون انتظار داشته باشن که فیلمای ایشون رو به شکل رقابتی بررسی کنید. اما صرف اینکه یکنفر میتونه فیلمی رو بسازه که جزو کارای پرفروش و ماندگار سینما بشه، دلیل بر این نیست که غیر قابل نقده.
چیزی که همیشه در حین مشاهدهی فیلمای کریستوفر نولان، باعث ایجاد حساسیتم میشه، محتوا و پیامی هست که سعی داره منتقل کنه. بعضی از این نقدا، بهصورت پراکنده و در جریان نقد برخی از فیلمای کریستوفر نولان، توی مطالب قبلی سایت مطرح شدن.
داستانها رو میشه تشبیه به نوعی بافت کرد. وقتی که داستان یه فیلم، بیش از حد پیچیده و پرجزئیات میشه، ممکنه دیدن نابهنجاریهای درون محتوا، برای بیننده و منتقدا دشوار بشه. مخصوصا وقتی که فیلم، چند لایهی بیرونی جذاب و حرفهای داره. این اتفاق، کمابیش شبیه اینه که رو صورت یه فرد، چندین لایهی سنگین مواد آرایشی قرار بگیره و روی این حساب، شما فکر کنید که طرف، یه پوست بی نقص و بسیار جذاب داره.
این بافت پیچیده، گاها باعث میشه تا درام چندان تاثیرگذار و قدرتمندی رو توی فیلمای نولان شاهد نباشیم و داستان سرا، اون پیامی رو درون فیلمش بگنجونه که دوست داره دیده بشه. گاهی شما به حال شخصیتهایی ترحم میکنید که به هیچ عنوان سزاوار دریافت ترحم نیستن و این روایت جانبدارانهی فیلم و بافت مصنوعیش هست که همچین اتمسفری رو خلق میکنه.
وقتی صحبت از ساخت فیلمهایی باشه که برگرفته از یک دوره یا شخصیت واقعی هستن، کریستوفر نولان تبدیل میشه به کارگردانی که مهارت زیادی در پنهان کردن حقایق و ایجاد اطلاعات کاذب داره.
ژانر درام، محبوب ترین ژانر سینماییه که لازمه ی خوب اجرا کردنش، توجه کردن به احساسات انسانی و خوب به تصویر کشیدن این تجاربه اما در کارهای کریستوفر نولان، هرگز فوکوس داستان، بیش از حد خاصی متوجه احساسات یک شخص نمیشه. اونها معمولا کارهای پرهزینه ای هستن که جاهای خالی رو با جذابیت های ظاهری پر کردن و چنانچه محتوا و داستان اصلی رو از جذابیت های ظاهری اثر بگیرید، لزوما نه قراره روایت جالبی باشه و نه اتفاقات غیر منتظره ای رو پیش روی شما قرار بگیره.
هرچقدر که جلوه های ویژه و تکنیک های ظاهری تونستن به محبوبیت عمومی فیلم های نولان منجر بشن، جای داستان هایی با پیام های عمیق، توی کارای نولان مشهوده اما شما عموما نمی تونید همچین نقد منفی ای رو بین طرفدارای عمومی نولان مطرح کنید چرا که اونها معمولا تحت تاثیر خوده تکنیک هایی که به ظاهر فیلم جذابیت بخشیده هستن و با همین معیار هم عقیده دارن که نولان، از حرفه ای ترین کارگردانای سینماست.
این نوع قضاوت، تقریبا مثل اینه که شما فردی که مواد آرایشی خیلی زیاد و گرونی رو به کار گرفته و چهره ی اصلی خودش رو شدیدا دستکاری کرده، جوری تحسین کنید و با بقیه مورد مقایسه قرار بدید که گویا زیبایی فعلیش، خدادادی هست و هیچ ارتباطی با ظاهر سازی نداره.
نولان لزوما بهترین کارگردان زنده نیست اما میشه با اطمینان گفت که از جمله ثروتمند ترین و مورد حمایت ترین کارگرداناست و به خوبی تونسته در خدمت بازتولید افکار سیستم های حاکم بر جامعه باشه.
آیا کریستوفر نولان، وابسته به سینمای دموکراته؟
نولان معمولا به سراغ داستان هایی میره که اصطلاحا صاحب یک روایت پیچیده و غیر خطی هستن و معمولا از روش های نخ نما برای دنبال کردن ایده آل های هالیوود دموکرات پیروی نمیکنه اما وابستگی یک فیلم به حزب دموکرات، لزوما ترکیب رندوم و سوررئال چند نژاد مختلف در لیست بازیگرا یا ساختن شخصیت های زن قدرتمند و تاثیرگذار نیست. فمنیسم و افکار ضد نژاد پرستانه، صرفا بخشی از اندیشه های تحت حمایت حزب دموکرات هستن و شاید بشه گفت که جزو کم تاثیرترین اندیشه های وابسته به این حزب هم به حساب میان.
اگر بخوایم اسم ایدئولوژی های وابسته به حزب دموکرات آمریکا رو با کلماتی که در زبان فارسی شناخته شده هستن نام ببریم، اونا شامل مترقی گرایی، لیبرالیسم، فمینیسم، محیط زیست گرایی، عدالت اجتماعی، تامین اجتماعی و تنوع و شمولیت هستن.
برخی از این ایدئولوژی ها، نسبت به ایدئولوژی های مدرنی مثل فمینیسم، خیلی جوون تر به حساب میان و شاید در ظاهر، اهمیت چندانی نداشته باشن اما شامل الگوهایی هستن که فرهنگ و بخصوص قوانین مدنی آمریکا رو شکل دادن.
مترقی گرایی یا Progressivism به عنوان یک جنبش سیاسی و اجتماعی، متولد اوایل قرن بیستم هست و نوعی واکنش به صنعتی سازی و نابرابری هایی که به دنبال داشت شکل گرفت. در اون دوران، صنعتی سازی حتی شاید بیشتر از قدرت گرفتن هوش مصنوعی در زمان حاضر، بدبینی و نگرانی جمعی رو به دنبال داشت و آدما ترجیح میدادن که حاکمیت، برای سبک زندگی سنتیشون ارزش قائل بشه و اجازه نده که علوم جدید، شغل های سابق رو از بین ببره. روی دیگه این خواسته میرسه به اینکه مردم دوست ندارن دنبال یادگیری مهارت های جدید برن و ترجیح میدن که ثبات زندگیشون حفظ بشه و به همون روش های سابق بتونن منابع کسب درآمد و اعتبار اجتماعی خودشون رو حفظ کنن.
چنانچه از دید فردی که مشکلی با تغییر و کسب مهارت های جدید نداشته باشه و وابستگی خاصی به سنت هم نداشته باشه به این ایدئولوژی نگاه کنید، چیزی جز یک نابهنجاری نیست و نتیجه ی قدرت گرفتنش در امریکا این شد که ازش یک استعمارگر مدرن ساخت که برای قدرت گرفتن مردم خودش، انواع جدیدی از اختلاف و درگیری رو توی نقاط دیگه ی دنیا ایجاد کرد.
هرچند که مترقی گرایی، به وضوح ادعا داره که خواستار حمایت از علم و فناوریه اما صرفا موافق اون دسته حمایت هایی هست که باعث از بین رفتن شغل های قدیمی نمیشه و ثبات زندگی اجتماعی رو به خطر نمیندازه. اندیشه ی مترقی خواه، صرفا دوست داره که علم و تکنولوژی بتونه رفاه زندگیشو افزایش بده حتی اگر درگیر یک سبک زندگی ویروسی و بیمارگونه باشه.
نیازی نیست چندان به خودتون سخت بگیرید تا بتونید الگوهای مرتبط با مترقی گرایی رو در آثار کریستوفر نولان، پیدا کنید. علم و پژوهش، در آثار این کارگردان، مورد تحسین و همچنین تقدیس قرار میگیره، حتی اگر صحبت از دانشمندی باشه که به خاطر ترس مرتبط با بقا یا افکار میهن پرستانه، سراغ پرورش ایده ای بره که می تونه کل سیاره رو تا مرض انقراض ببره.
کاری که نولان توی فیلمی مثل اوپنهایمر انجام میده، به هیچ عنوان بی طرفانه نیست و در پایان، با موفقیت میتونه از یک جنایتکار جنگی و شرور نابغه، شخصیو بسازه که حتی اگر مورد تحسین قرار نمیگیره، چندان هم حس نفرت رو درون مخاطب بالقوه ی فیلم، ایجاد نمیکنه.
جمع بندی
نه تنها کریستوفر نولان بلکه میشه گفت خوده لیبرالیسم و هالیوود دموکرات، همچنان از جمله مسائلی هستن که خیلی از منتقدا ترجیح میدن اصلا به سراغش ندن و نقد منفی خودشون رو منتشر نکنن. این تبدیل به یک عرف در دنیای هالیوود شده و تجربه نشون داده که هر وقت یه فیلمساز یا هنرمند یا نویسنده سعی کرده توی همچین عرفی، ساز مخالف بزنه، هم توسط جامعه ی هنری و هم توسط منتقدا، نه تنها کنار گذاشته شده بلکه حسابی مورد تحقیر قرار گرفته.