برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فیلم اوپنهایمر| چالش انجام قضاوت
منتشر شده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۴
0 بازدید
فکر میکنم که اوپنهایمر، پربحثترین فیلم 2023 بود و جالبه که اغلب اوقات، اسمشو ترک اسم فیلم باربی میشنیدم، یعنی اینطوری بود که هر کی از فیلم باربی خوشش نیومده بود، فیلم اوپنهایمرو میزد تو سرش.
فیلم باربی، با وجود تبلیغ زیادی که در موردش صورت گرفت، باز هم نتونست به اندازه ی اوپنهایمر، از طرف منتقدین و بینندههای خودش، تحسین دریافت کنه. میشه گفت که فاصلهشون زمین تا آسمون بود.
قصد ندارم که لزوما این فیلمو با باربی مقایسه کنم و اصلا موضوع مقاله هم این نیست. ولی قصد هم ندارم صرفا از زاویه ی دید یه تحسینگر به فیلم اوپنهایمر نگاه کنم. ممکنه که حین خوندن این مقاله، تمام یا بخشی از این فیلم رو دیده باشید یا هنوز در تردید باشید که ارزش داره این فیلمو ببینید یا نه. ممکنه دیده باشیدش و با خودتون فکر کنید که اونقدرا هم چیز دهن پر کنی نبود و یه کار معمولی به حساب میومد و بعد فکر کنید که چرا با وجود ساخت معمولیش، اینقدر تونسته بازخورد بگیره؟
اینکه یه فیلم بتونه موندگار بشه، خیلی به این بستگی داره که درموردش حرف زده بشه. حرف زدن، باعث میشه که فیلم، در طول زمان به فراموشی سپرده نشه. دنیای فیلم و سریال، خیلی شلوغ و پر از تولیدات جدیده. وقتی در مورد یه اثر حرف نزنن، خاک میخوره و تبدیل به بخش نادیدهای از تاریخ میشه. دقیقا مثل اتفاقاتی که در کتابای تاریخ و تاریخ شفاهیمون میوفته. وقتی مردم اسم چیزی رو فراموش کنن و راجبش حرف نزنن، جوری محو میشه که انگار اصلا وجود نداشته.
اوپنهایمر، فارغ از محتواش، شانس زیادی برای موندگار شدن داشت چون کارگردانی پشتشه که رزومهی بلند والایی داره و توقعا هم ازش زیاده، کارای شاخصی رو عرضه کرده و قبل از این هم توجه منتقدا بهش جلب شده. کارای جدیدش، حتی اگه بد باشن هم راجبش حرف زده میشه.
اولش که اینقدر اسم اوپنهایمرو میاوردن و ازش تعریف میکردن، انتظار داشتم که یکی از ژانراش، علمی تخیلی باشه؛ ولی در واقع یه زندگی نامه است که نقطه عطفش، صحبت در مورد بمب اتم و جنگه. یه مشکلی که توی اغلب فیلم و سریالای زندگی نامهای دیده میشه اینه که بدساختن و بدجوری توی ذوق میزنن. مثلا میان یه شخصیت محبوب رو انتخاب میکنن ولی یه فیلمی میسازن که توی ذوق میزنه و اصلا حس نمیکنی که این همون شخصیه که راجبش یه چیزایی خوندی یا شنیدی و در نظرت فرد تحسین برانگیز یا کنجکاو کنندهای بوده.
ولی این کارگردان، یه زندگی نامهی جالب درست کرده و حتی برای فردی که اوپنهایمرو نمشناسه، میتونه یه مقدمهی خوب باشه که سراغ تاریخ بره یا کنجکاویشو در مورد همچین شخصیتایی بیشتر کنه.
اگه شما بیاید فیلم زندگی نامهی شخصی رو درست کنید که از قبل، سرشناسی اجتماعی زیادی داره، به خاطر همون سرشناسی هم که شده، فیلمتون شانس دیده شدن داره ولی حقیقت اینه که اوپنهایمر، واقعا شخصیتی نیست که در فرهنگ عمومی، چندان شناخته شده باشه و خیلی از بینندههای این فیلم، قبلش حتی اسمشو هم نشنیده بودن. دانشمندا و متفکرا، خیلی بعیده که تبدیل به شخصیتهای سرشناس بشن، مخصوصا توی دوران معاصر، شخصیتای سرشناس، معمولا بازیگرا و خواننده و مدلا هستن. دنیای یه دانشمند یا متفکر، عموما یه دنیای درونگرایانه است. خب این کارگردان اومده و سعی کرده که درونیات اوپنهایمر رو به صورت تصاویر آبستره و با کمک جلوههای ویژه نشون بده.
اگر سازندههای این فیلم، همچین ظرافتی رو به خرج نمیدادن، فیلم اوپنهایمر، بخش نسبتا زیادی از جذابیت خودشو از دست میداد. این تصاویری که از دنیای ذهنی اوپنهایمر نشون داده میشه، ساده و موجز هستن و به بیننده هم این شانس رو میدن که ژرفای درون ذهن یه دانشمند رو ببینه.
قضاوت در مورد شخصیت اوپنهایمر
اوایل این فیلم، ممکنه کند و کسل کننده به نظر بیاد ولی با یه سناریوی پر و پیمون و طولانی طرف هستید. اینطوری هم نیست که آببندی شده باشه. برای درک این موضوع، بعضی جاها رو دوباره و دوباره نگاه کنید، احتمالا متوجه میشید که خیلی چیزا رو در جریان قضاوت خودتون از قلم انداختید و لازمه در موردشون تجدید نظر کنید.
این ناشی از یه دیالوگ پردازی خوبه که پازل بسیار پیچیده و جالبی رو به تدریج، تکمیل میکنه؛ تا نه تنها زندگی روزمره و ظاهری اوپنهایمر و اطرافیانش رو درک کنیم بلکه چیزایی در مورد درونیات و وضعیت روانیشون رو به دست بیاریم.
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه بخشایی از فیلم رو لو بده، با این وجود، نیمهی دوم فیلم رو به هیچ عنوان لو نمیده.
رفته رفته، جریان فیلم با هیجان بیشتری همراه میشه. اوپنهایمر به شکل تقریبا غیر منتظرهای، داوطلب کمک به نظامیها میشه تا بتونن تسلیحات نظامی خودشون رو بهبود ببخشن و از نازیها جلو بیوفتن.
اوپنهایمری که اینقدر با اعتماد به نفس و قاطعیت، خودشو درگیر این پروژهی سنگین میکنه و ایدههاشو ارائه میده، وقتی رفیقش ازش در مورد انگیزهاش و قضاوتش در مورد خوب و بد میپرسه، جواب روشنی نداره. بیشتر به نظر میاد که داره از بین بد و بدتر دست به انتخاب میزنه. مطمئن نیست که بالادستیهای خودش، آدمای صادق و قابل اعتمادی باشن ولی مطمئنه که نازیها تهه آدم بدای روزگارن و حقشون نیست که تکنولوژی پیشرفته تری داشته باشن.
یکی از نقاط عطف کارای اوپنهایمر، زمانی هست که پیشنهاد ساخت یه شهرک رو توی دل یه بیابونی که کسی چندان بهش توجه نمیکنه رو میده تا بتونن کولونیای از دانشمندای به دردبخور رو بسازه که بهشون اجازه بده که حتی اگه میخوان، به همراه زن و بچهشون به اونجا مهاجرت کنن.
حتی در ابتدا، زیاد هم با صراحت، انگیزهشون از جمع شدن رو توضیح نمیده و بقیه مشکوک میشن، ولی حتی وقتی که میفهمن هدف این پروژه، استفاده از علم برای ایجاد سلاحهای کشتار جمعیه، تعداد افرادی که به پروژه ملحق میشن کم نیست.
میشه حدس زد که خیلیهاشون از جنگ بیزارن ولی نازیها همین الانشم خیلی بهشون نزدیک شدن و توی جامعهشون احساس امنیت ندارن. یهودیهایی که میترسن ترور بشن یا یهویی مسموم و سر به نیست بشن، توی این فیلم، به تصویر کشیده شدن.
خوده اوپنهایمر هم به عنوان یه یهودی، انگار که زیاد به این موضوع فکر میکنه و به نظرش منصفانه نیست که همچین ناامنیای در تعقیبشه. این موضوع در دل به دریا زدنش و همراه شدن با پروژه، حتی وقتی که انگیزههاشون چندان روشن و تکمیل شده نیست، بی تاثیر نبوده.
تفاوتهایی که ممکنه بین اوپنهایمر واقعی و این فیلم وجود داشته باشه
یادتون نره که این فیلم، یه دست ساخته و روایتی از یه زندگی واقعیه و ممکنه واقعا نتونسته باشه اتمسفر واقعی زندگی اوپنهایمر و اطرافیانش رو به خوبی شبیه سازی کنه.
به همین کیلین مورفی که نقش اوپنهایمرو بازی کرده نگاه کنید. ما چه پیش زمینهای از این بازیگر و سبک بازیگریش داریم؟ اون حالت متینی داره، شبیه یه مجسمهی خوش تراش کلاسیکه، به نحوی معصوم و کاریزماتیک به نظر میرسه... خب دانشمندا معمولا همچین آدمایی نیستن.
اوپنهایمر واقعی، احتمالا خیلی سردتر و بیرحمتر بوده. تصمیماتش ممکنه با حس خودخواهی خیلی بیشتری گرفته شده باشه. جون آدما ممکنه در نظرش خیلی بی ارزشتر بوده باشه. کیلین مورفی بازیگر خوبیه ولی هالهای که یه دانشمند از خودش منتشر میکنه با کیلین مورفی ممکنه خیلی فرق داشته باشه.
حضور کوتاه رامی ملک
یکی از غیر منتظره ترین اتفاقات این فیلم، حضور کوتاه رامی ملک هست که دیالوگ بخصوصی هم نداره. به عنوان فردی که بازی این بازیگرو تحسین میکنه، همهاش منتظر بودم که خودنمایی بیشتری داشته باشه و چند تا دیالوگ چرب و نرم بگه؛ اما حضور کوتاه و موجزش تاثیر ذهنی جالبی داشت.
رامی ملک در واقع توی دم و دستگاه افرادی بود که میخواستن جلوی فاجعهی کشتار جمعی رو بگیرن و فریک صورتش و رفتاراش، بیشتر از هر چیز، بازگوکنندهی ناشی بودن این افراد بود. افرادی که خودشون رو آدم خوبهی داستان میدونستن ولی انگار که اصلا برای مواجهه با همچین روزی، خودشون رو آماده نکرده بودن بلکه موضع صلح طلبانه رو حماقت آمیز جلوه میدادن.
این فیلم، از کشتار و جنگ، هیچ حمایتی نکرده و میشه اونو یه فیلم ضد جنگ در نظر گرفت؛ اما در نشون دادن چهره ی افراد جنگ طلب، میشه حدس زد که دچار افراط و تفریطهایی شده. بخصوص در مورد نحوهی کشیده شدن افرادی مثل اوپنهایمر و بقیهی دانشمندای اون دوره به پروژهی ساخت بمب، طوری عمل کرده که انگار همهشون شست و شوی مغزی شدن و قربانی ماجرا بودن.
درک اینکه کشتن تعداد زیادی آدم، توی یه گوشه از دنیا، کار غیر اخلاقیای هست، یا افکار فاشیستی و گروه زده ارزش خاصی ندارن، به راحتی از هر فردی ساخته است؛ چه برسه که یه دانشمند باشی. این افراد هم به نوبهی خودشون به فکر بقاشون بودن و جون خودشون رو عزیزتر از انسانهای دیگه میدونستن، من جمله خوده اوپنهایمر. این فیلم، در نشون دادن خودخواهیای که پشت رفتار و انتخابهای افراد درگیر پروژه بود، دستشو خیلی پایین گرفته.
به عنوان یک جمعبندی
اگه فقط به ظاهر فیلم اوپنهایمر نگاه کنید، صرفا یه فیلم خوشساخته که میتونیم انتظار داشته باشیم که در طول سال، چند تایی مثل این ساخته بشه؛ اما میشه نقطه عطف فیلم رو در محتوای داستانیش دید که ما رو شدیدا برای قضاوت زوایای مختلف این اتفاق، به چالش میکشه.
حتی با وجود روایت لطیف سازندههای این فیلم از شخصیت افراد درگیر پروژه ی ساخت بمب، باز هم نمیشه قضاوت افراد رو در طول تاریخ، چندان دستخوش تغییر کرد. جنگ، چهرهی خشن کاملا واضحی داره و حتی افراد جنگ طلب هم دوست ندارن که خودشون، قربانی این اتفاق بشن.
این موضوعیه که سایهاش همیشه بالای سر جوامع ما هست و خیلیهامون نگرانش هستیم. این فیلم، حتی اگر تعهد زیادی به داستان اصلی نداشته باشه اما شانس اینو داره که حتی شده موقتا، آدما رو در مورد رویکردی که نسبت به جنگ طلبی و خشونت دارن، به چالش بکشه. موضوعی که در صورت وقوعش، هر کدوم از ما به نوبهی خودمون ممکنه درگیرش بشیم و بهش دامن بزنیم.