برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
چاپلوسی برای الگوهای بدوی| نقد و بررسی سریال پرسی جکسون و المپنشینان
منتشر شده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۴
0 بازدید
در قسمت قبلی بررسی سریال پرسی جکسون، تا قسمت 2 بررسی شد و بخشی از مقاله هم به معرفی این سریال اختصاص داشت. چنانچه هنوز این سریال رو شروع نکردید یا ترجیح میدید که قسمت سوم به بعد براتون اسپویل نشه، بهتره صرفا به مطلب معرفی این سریال مراجعه کنید.
قسمت سوم سریال پرسی جکسون و المپ نشینان با آغاز سفر پرسی به دنیای زیرین برای پیدا کردن صاعقه ی دزدیده شده ی زئوس و نجات مادرش ادامه پیدا میکنه. پرسی از پیشگوی دلفی در کمپ نیمه خدایان یک پیشگویی دریافت میکنه که بهش درمورد خیانت دوستانش در طول سفر، هشدار میده. پیشگو میگه که نمیتونه در جریان این سفر، چیزی که براش بیشترین اهمیت رو داره، نجات بده.
پرسی تصمیم میگیره که گروور و آنابث رو به عنوان همراهانش انتخاب کنه و در مسیر، با موجودات افسانه ای مثل فوری ها رو به رو میشن که سعی میکنن پرسی رو به هادس تحویل بدن اما گروه موفق میشه ازشون فرار کنه.
در ادامه، اونها به باغ مجسمه های مدوسا میرسن. جایی که مدوسا تلاش میکنه پرسی رو فریب بده تا به دوستانش خیانت کنه اما گروه، با همکاری همدیگه موفق میشن مدوسا رو شکست بدن و سرش رو به سنگ تبدیل کنن. در نهایت هم تصمیم میگیرن تا سر مدوسا رو به المپوس بفرستن تا به خدایان تقدیم بشه.
نحوه ی طراحی پلان ها، بیشتر شبیه طراحی مراحل یه بازی ویدیویی هست که زورکی هم که شده، نیاز به یه سناریوی پرچالش داره وگرنه از منطق داستانی چندانی تبعیت نمیکنه و پلان ها به جمع بندی خاصی نمیرسن یا بهتره بگیم جمع بندی هاشون پیغام های بی ارزش، نابهنجار و سطحی نگرانه ای داره.
سریال پرسی جکسون بیشتر به جای روایت یک داستان منسجم و تاثیرگذار، شبیه یک تجربه ی مرحله محوره؛ انگار که نویسنده تلاش کرده باشه چالش های بیشتری درست کنه تا جذابیت های فانتزی ماجراجویی حفظ بشه اما نهایتا، منطق داستانی رو قربانی میکنه.
این نوع طراحی مرحله وار، شاید برای مخاطبای جوون تر که به اکشن و دراما علاقه دارن جذاب باشه اما برای مخاطبایی که دنبال پیام های عمیق تر و ساختار داستانی قوی تر هستن، ناکارآمد و حتی ملال انگیز جلوه میکنه. وقتی داستان ها در جمع بندی های سطحی یا پیام های کلیشه ای تموم بشن، به مخاطب حس کم ارزشی و بی معنایی منتقل میشه.
قسمت چهارم سریال پرسی با ادامه ی سفر بچه ها به دنیای زیرین همراه میشه. در اینجا، پیشینه ی آنابث بیشتر آشکار میشه ازجمله نحوه ی تولدش که به عنوان فرزند آتنا از یک فکر الهی شکل گرفته. همچین مشکلات خانوادگی و ترک خونه در سن پایین، به تصویر کشیده میشه.
گروه با موجوداتی مثل اکیدنا (مادر هیولاها) و کیمرا رو به رو میشن که اونها رو در طول مسیر، تعقیب میکنن.
در شهر سنت لوئیس، گروه به معبد آتنا پناه میبرن اما اکیدنا و کیمرا موفق میشن وارد معبد بشن. این حمله به خاطر خشم آتنا از ارسال سر مدوسا به المپوس اتفاق میوفته.
پرسی تصمیم میگیره که دوستاش رو به سمت دنیای زیرین هدایت کنه در حالیکه خودش با اکیدنا و کیمرا رو به رو میشه. در جریان این مبارزه، پرسی از معبد سقوط میکنه اما به دست موجی از پوزیدون به رودخانه ی میسیسیپی منتقل میشه.
در اینجا یه نیمف به پرسی کمک میکنه تا زیر آب نفس بکشه و بهش میگه که پدرش بهش افتخار میکنه و مراقبش هست.
پدرت بالاخره سرت منت گذاشت و بعد از سال ها به فرزندگی قبولت کرد و حالا با دیدن اینکه چقدر قدرت مبارزه داری، بهت افتخار میکنه و مراقبته.
خب این سناریو، به نظرم اصلا هم مثبت نیست و تصویری از یه سری موجود متکبر و بی مسئولیته و سناریو، شبیه نوعی داستان چاپلوسانه برای اساطیر یونانیه.
یکی از مشکلات داستان های مدرن اقتباسی از اساطیر یونان، نوعی از جبرگرایی و ستایش خدایان متکبر و بی مسئولیت هست که گاهی با پرداختی سطحی، این رفتاها رو حتی قابل قبول و یا تحسین برانگیز نشون میدن.
اینکه پدر، منت بر سر پرسی میذاره و فقط زمانی اونو به عنوان فرزندش قبول میکنه که قدرت های خارق العاده اش و توانایی های مبارزه اش ثابت شده باشه، تصویری از ارزش گذاری خودخواهانه و مشروطه. همچین چیزی، نه فقط از نظر اخلاقی مشکل ایجاد میکنه بلکه بازنمایی بسیار ناقصی از روابط انسانی یا حتی اساطیری ارائه میده.
این نوع روایت، میتونه مخاطب رو به طور ناخودآگاه به پذیرش همچین دینامیک های ناسالمی سوق بده به ویژه اگر با نقد یا پیچیدگی بیشتری به چالش کشیده نشه. خیلی از مخاطبای جوان ممکنه این رفتارها رو به عنوان الگویی قابل قبول ببینن که به جای تاکید روی مسئولیت پذیری یا محبت بی قید و شرط، بر اساس قدرت و عملکرد ارزیابی میشه.
در قسمت پنجم، آرس خدای جنگ، از بچه ها میخواد که سپرش رو براش بیارن. آرسی که حتی خودشو به بچه ها نشون نداده و تمام اعتبارش به اسم و رسمی هست که توی کتاب ها یا یه جامعه از دورگه هایی داره که نه میشناسیم شون و نه توی این مدت، رفتار جالبی نشون دادن.
نحوه ی ارتباط گرفتن این موجودات غیر این جهانی، به راحتی نوعی سواستفاده و کاسب کاری هست و بیننده هم تشویق میشه که تحت تاثیر این رمز و راز موجودات غیر این جهانی قرار بگیره و اونا رو تحسین کنه یا در حین همزادپنداری با شخصیت اصلی، خدمت کردن به همچین شخصیت هایی کاملا توجیه شده به نظر برسه.
این بیشتر شبیه الگوی شکل گیری فرقه ها و عرفان های سودجویی هست که سعی دارن آدما رو غارت کنن تا داستانی درمورد موجودات تکامل یافته.
نوعی از قدرت طلبی، رمز و راز مصنوعی و تقاضای ناعادلانه دیده میشه که به جای ارائه ی تصویری تکامل یافته از موجودات الهی یا فراطبیعی، به شکل تعاملات یک طرفه و بهره برداری ظاهر میشه.
آرس به عنوان خدای جنگ، در بسیاری از اساطیر یونانی، رفتاری خودخواهانه و گاهی تحقیرآمیز نشون میده و این سریال هم همین جنبه های شخصیتی آرس رو بازآفرینی کرده. اما مشکل اصلی اینجاست که این تعاملات، بیشتر شبیه یک رابطه ی فرقه وار و استثمارگرانه است تا فرصتی برای ارائه ی داستانی عمیق درباره ی قدرت، مسئولیت و رشد روان شناختی.
داستان تلاش میکنه تا این تعاملات و رمز و رازها رو جذاب و هیجان انگیز کنه اما توی همین مسیر ممکنه پیام های ناسالمی مثل پذیرش بی عدالتی، استثمار و تقدیس قدرت افراد بی مسئولیت، به مخاطب منتقل بشه. به ویژه بچه ها و نوجوونا ممکنه به جای دیدن انتقادی، تحت تاثیر این جلوه ها قرار بگیرن و بدون تجزیه و تحلیل، این نوع روابط رو به عنوان یک مدل قابل قبول، تصور کنن.
شاید این رویکرد از نظر سازنده ها، راهی برای ایجاد جذابیت در سریال باشه اما این الگو بیشتر شبیه سواستفاده به نظر میرسه تا چیزی که بخواد مفاهیم معنوی، فلسفی یا اخلاقی رو به چالش بکشه. این نوع ساده سازی ها و تاکید روی رمز و راز، در حقیقت فرصت ارزشمندی برای پرداخت عمیق به موضوعاتی مثل مسئولیت پذیری، روابط انسانی و الگوهای اخلاقی رو از دست میده.
جمع بندی
چه دلیلی داره داستان هایی که ریشه شون به قرن ها پیش برمیگرده، مورد تجلیل و بازسازی قرار بگیرن؟ علوم فکری ما اینقدر پیشرفت کردن که دوباره بیایم همون داستان هایی که از ذهن انسان های بدوی بیرون اومدن رو بازیچه ی ساخت سریال قرار بدیم؟ آدمایی که با کوچکترین بهونه ای وارد جنگ میشدن و یا درکی از تاثیر حرفا و نظرات جبرگرایانه شون روی جامعه نداشتن؟
این داستان، هیچ رویکرد انتقادی یا جدیدی نداره و همونطور که گفته شد، یه حرکت چاپلوسانه و سنت گرایانه است که با اهداف تجاری ایجاد شده و اتفاقا به موفقیت خوبی هم رسیده.