ناتیفیکیشن‌ها رو فعال کن!

برای دریافت ناتیفیکیشن‌های مربوط به آخرین فیلم‌ها و آپدیت‌های جدید آن‌ها، کافی است دسترسی به اطلاعیه‌ها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر می‌مونی!

نقد و بررسی فیلم Touch 2024| تماس

نقد و بررسی فیلم Touch 2024| تماس

نقد و بررسی فیلم Touch 2024| تماس

منتشر شده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴

0 بازدید

نقد و بررسی فیلم Touch 2024| تماس

فیلم تماس یه کار عاشقانه ی بسیار حرص درآره و بخش درامش، به مراتب به ویژگی های رمانتیکش میچربه. در واقع اگر صرفا دوست دارید یه داستان عاشقانه رو تماشا کنید، تماس، لزوما فیلمی نیست که انتظارش رو دارید.
این محصول ایسلندی، زندگی مردمی از چند نژاد مختلف انگلیسی، ایسلندی و ژاپنی رو به هم پیوند میزنه و در خلالش درمورد تاریخ و بخصوص انفجار اتمی ژاپن، صحبت میشه. این فیلم هرچند چندان دیده نشده اما در جلب نظر مثبت منتقدا، خیلی خوب عمل کرده و به لحاظ ظاهری، کار خوش ساختی به حساب میاد.

هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان فیلم رو لو بده.
فیلم تماس، روایت زندگی کریستوفر، مرد سالخورده و بیوه ی ایسلندی هست که بعد از مرگ همسرش تصمیم میگیره اولین عشق زندگیش که یه دختر ژاپنی به اسم میکو هست رو پیدا کنه. این سفر در اوج پاندمی کرونا اتفاق میوفته و با پس زمینه ی خاطرات دهه ی 1960 در لندن و توکیو، روایت میشه.
فیلم بیشتر از اینکه عاشقانه باشه، درامی درباره ی فقدان، خاطره و پیری هست و عشق در اینجا بیشتر بهانه ای هست برای مواجهه با گذشته و ترمیم زخم های روانی.
ما شاهد یه فیلمبرداری شاعرانه با پالت رنگی سرد و گرم هستیم که تضادهای زمانی و احساسی رو بیش از پیش برجسته میکنه. کارگردان این کار، سابقا بیشتر فیلم های اکشن تولید میکرد اما در اینجا، رویه ی کاملا متفاوتی رو در پیش گرفته.
کریستوفر در جوانیش، فرد بی تفاوتیه و شخصیت چندان حمایتگری برای معشوقش نداره. این درحالیه که میتونست با مسئولیت پذیری بیشتر، جلوی این جدایی رو بگیره. اما اینقدر فاصله ی احساسی بینشون زیاده که چندان صبر نمیکنه و دنبال میکو نمیگرده.


با توجه به اینکه میکو حتی ازش حامله بوده، میشد این انتظار رو ازش داشت که بیشتر از اینها نسبت به احساسات و افکار معشوقش آگاهی داشته باشه اما در یکی از صحنه ها، حتی میبینیم که میکو از اینکه کریستوفر مثل خودش درمورد آینده و زندگی مشترکشون خیالپردازی نداره ناراحت میشه.

کریستوفر با حالتی که انگار اصلا به زندگی مشترک فکر نمیکنه میپرسه منظورت چیه؟ یا چرا این حرفا رو میزنی؟
این فاصله ی احساسی و بی میلی کریستوفر به خیالپردازی مشترک، یکی از نقاط کلیدی در تنش درون فیلم و شکست رابطه اش با میکوئه.
رفتار کریستوفر در جوانی نشون میده که اگرچه ممکنه به ظاهر، فردی دلبسته باشه اما درکی از عمق تعهد یا ظرفیتش برای تحمل آسیب در رابطه نداره. وقتی میکو از آینده میپرسه، با حیرت یا بی تفاوتی جواب میده. نه لزوما از روی بی علاقگی، بلکه چون شاید اصلا خیالپردازی درباره ی آینده، براش یک مهارت زیسته نبوده.
واکنشش نسبت به خیالپردازی میکو میتونه نماینده ی نسلی از مردانگی باشه که یاد نگرفته وارد فضای خیال، مشارکت یا حمایت عاطفی بشه.
با وجود اینکه حاملگی میکو تصویری از رابطه ی عمیقشون داره، کریستوفر از رو به رو شدن با نتیجه ی عاطفی رفتارهاش طفره میره. اون نمیجنگه، پیگیری نمیکنه، نمیپرسه و این باعث میشه که تماشاگر هم خشمگین بشه چون عشق بدون پیگیری، شبیه تمنا باقی میمونه و به مرحله ی تعهد نمیرسه.
فیلم ولی به سمت این میره که داستان رو تبدیل به یک اثر ضد جنگ کنه و تراژدی ای که شخصیت های اصلی و بخصوص میکو تجربه میکنه رو بندازه به گردن جنگ. درنهایت هم میکو یه فردی جلوه میکنه که به راحتی بخشیده و به زندگی ادامه داده و کریستوفر میشه یه فرد عاشق پیشه که موفق به پیدا کردن همسر و فرزندش میشه.

جمع بندی
این جمع بندی باعث میشه که فردیت شخصیت ها بخصوص میکو کاهش پیدا کنه و مسئولیت پذیری در شخصیت کریستوفر، زیباسازی بشه، چون انگار که جنگ مسبب جداییشون هست و قصور شخصیش، کمرنگ جلوه میکنه.
بخشش میکو هم نه از موضع قدرت و انتخاب آگاهانه بلکه به عنوان بخشی از روند تطهیر مردانه ی کریستوفر جلوه میکنه.
این پایان، با شعار صلح و همدلی، ساختارهای نابرابر عاطفی و مسئولیت هایی که شخصیت اصلی نادیده گرفته رو میپوشونه.
این فیلم با پایان بندی خودش به جای پرداختن به تضاد بین حقیقت شخصی و سکوت تاریخی، راحت ترین گزینه رو انتخاب میکنه یعنی انداختن بار تراژدی روی شانه ی جنگ.

مطلب قبلی