برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
وحشت بدنی، پست فمینیسم و سیندرلا
منتشر شده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
وحشت بدنی، پست فمینیسم و سیندرلا
این گزارش، مرتبط با بازخوردهای اولیه نسبت به فیلم The Ugly Sister، ساخته ی کارگردان نروژی، امیلی بلیچفلدت هست که بازسازی متفاوتی از داستان سیندلا به حساب میاد. این فیلم در ژانر وحشت بدنی ساخته شده و شامل صحنه های مجلل و لباس های خاص کلاسیک هست که برخی عقیده دارن یادآور کارگردانایی مثل دیوید کراننبرگ و والریان بورچیک هست.
اتفاقات فیلم در اروپای قرن هجدهم در جریانه و شخصیت های اصلی شامل زن شوهر از دست داده ای به اسم ربکا و دختراش هست که در تلاشن تا بتونن توجه شاهزاده رو به خودشون جلب کنن. فیلم به کمک ته مایه ای از کمدی و نقد اجتماعی، سعی کرده تا تلاش آدما برای همراه شدن با تکه های نابهنجار عرف عمومی رو زیر سوال ببره.
بعضی از منتقدا عقیده دارن که این فیلم، نوعی بازسازی پست فمینیستی از داستان سیندرلا به حساب میاد و در نوع خودش، بسیار تحسین برانگیزه ولی در اینجا قرار نیست صحبتای بقیه ترجمه بشه و این مطلب، در ادامه شامل نظرات شخصی نویسنده است.
پیش از شروع بررسی، لازمه توضیحی درمورد پست فمینیست ارائه بشه. این جنبش، واکنشی نسبت به فمینیسم سنتی به حساب میاد و موج دوم و سوم فمینیسم رو به مرحله ی جدیدی وارد میکنه. تلاش پست فمینیسم اینه که انتقادات جدیدی رو مطرح کنه و جامعه رو به سمتی هدایت کنه که دیگه بر اساس نقش های جنسیتی یا دوگانه های جنسیتی تعریف نشه.
همچنین گاها ممکنه بخش هایی از جنبه های فمینیسم سابق رو زیر سوال ببره اما به طور عمومی، بر اساس این باور شکل گرفته که اهداف فمینیسم کلاسیک محقق شده و حداقل یکی دو جامعه تونستن ایده اش رو پیاده کنن و الهام بخش بقیه ی جوامع بشن و حالا لازمه سراغ مسائل جدید و پیچیده تر مرتبط رفت. این جنبش سعی میکنه تا تاثیرات فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی جنسیت در دنیای مدرن رو مورد بررسی قرار بده و جزو مسائلی هست که مقبولیت زیادی در لیبرالیسم تجاری هم داره و منتقدایی که از این فیلم تعریف میکنن هم بعضا وابستگی آشکاری به یک رسانه ی لیبرال دارن.
در داستان خواهران زشت، ربکا سعی میکنه تا بعد از مرگ شوهرش، دخترش رو به کمک روش های عجیب و دردناک، به لحاظ ظاهری بهبود ببخشه ولی الویرا که سعی داره خارج از قوانین به سراغ کیک بره و بیشتر بخوره، اشتباها انگل میخوره و دردسرهای منزجرکننده ای شروع میشه.
این دردسرها و روش های ربکا برای تغییر دادن ظاهر دخترش، همون مسائلی هستن که این فیلم رو در ژانر وحشت بدنی قرار میدن. به عنوان یکی از زیر شاخه های ژانر وحشت، وحشت بدنی، متمرکز بر تغییرات، تخریب یا دگرگونی بدن انسان هست و میشه به کمک هرنوع مشکل و نابهنجاری، به سراغش رفت منجمله به تصویر کشیدن بیماری، جهش، انگل، قطع عضو یا هر نوع تغییر غیر معمول بدن. عنصر ترس در چنین داستان هایی به کمک نمایش صریح چنین صحنه های ناخوش آیندی اتفاق میوفته.
دیوید کراننبرگ از جمله افراد سرشناسی هست که فیلمایی در این ژانر ساخته و بعضیا عقیده دارن که این فیلما، منبع خوبی برای بررسی ترس های روانی و اجتماعی مرتبط با بدن انسان هستن. این ژانر، به خودی خود تبدیل میشه به ابزاری برای نقد اجتماعی و فرهنگی اما چرا همچین اتفاقی میوفته؟
تمرکز روی بدن در حالت ناخوش آیند و منزجرکننده، دقیقا نقطه ی مقابل چیزی هست که مورد استفاده ی ابزاری قرار میگیره یا همواره تحسین میشه. در حالیکه بیماری و فرسودگی و عوارض بدن، حوادثی هستن که می تونن عارض بشن و خواسته یا ناخواسته، تجربه ی فرد از زندگی رو تحت تاثیر قرار بدن. این عوارض، برای منزوی کردن آدما کافی هستن و ژانر وحشت بدنی، به شکل طعنه آمیزی به سراغ تصاویری میره که سعی دارن پنهان باقی بمونن.
ما از عمل های زیبایی، معمولا خروجی زیبا رو میبینیم و فیلم های مرتبط با بخش های ناخوش آیند جراحی، زایمان های سخت یا بیماری های ناخوش آیندی که قسمت های بیرونی بدن رو درگیر میکنه، می تونه گاها آدما رو از خودشون شرمنده هم کنه یا در نتیجه گیری نهایی درمورد خوب یا بد بودن یک عمل، کاملا نادیده گرفته بشن. ما مادر رو در حالیکه بچه رو توی بغلش گرفته و نوازش میکنه میشناسیم ولی فشار روانی ای که حین زایمان به خوده فرد و اطرافیان وارد میشه، بیشتر به صورت صدای جیغی که پشت درهای بسته میاد، به تصویر کشیده میشه چون اتفاقات پشت در، چیزی نیست که چندان خوش آیند جلوه کنه. اما درنظر گرفتن چنین تجارب انسانی ای، می تونه منجر به قضاوت های متفاوت تری درمورد مسائل زیادی منجمله استفاده های تجاری از زیبایی یا حتی فرزند آوری و مادر شدن بشه.
تغییرات شدید در بدن یا تجربیات فیزیکی غیر معمول، تاثیر بصری و روانی عمیقی رو ایجاد میکنن و بیش از پیش، شانس همزاد پنداری با مخاطب رو دارن از این بابت که این اتفاقات، دارن برای یک انسان رخ میدن و بعضا ریشه های ماورائی هم ندارن. در حین تماشا، میشه انتظار داشت که بیننده بتونه ترس درون فیلم رو به خوبی تجربه کنه و در کنارش، میشه از این ژانر برای مجبور کردن مخاطب برای فکر کردن درمورد مسائل مرتبط با بدن، هویت و جامعه استفاده کرد.
به شخصه نمی تونم نگاه مطلقا خوشبینانه ای نسبت به کلمه ی مجبور کردن، اون هم در فیلمی که ژانر غالبش ترسناک هست داشته باشم. بسیاری از این حرف های توجیه کننده رو تلاش سازنده ها برای روشن و مفید نشون دادن اهداف و انگیزه هاشون از ساخت یک فیلم میدونم چراکه مخاطب چنین ژانری، لزوما کسی نیست که دوست داره چیزای بیشتری درمورد جامعه یاد بگیره یا به تفکر عمیق وادار بشه بلکه فردیه که از ترسیدن خوشش میاد یا بعضا میتونه از دیدن زجر کشیدن دیگران یا ترسوندن خودش به عنوان نوعی خودآزاری، لذت ببره. نمیشه انتظار داشت که چنین افرادی به کمک دیدن همچین آثاری، به تفکر عمیق وادار بشن.
هرنوع دهن کجی به عرف جامعه لزوما مبارزه ی مدنی یا انتقاد سازنده به حساب نمیاد بلکه میتونه تبدیل به نوعی کمدی تاریک در ترکیب با سادومازوخیسم بشه. اگر شما بتونید از مشکلات تغییر دادن بدن مثل عوارض یک رژیم سخت یا جراحی و فشارهای روانی این تغییرات لذت ببرید و براتون عادی بشه، اتفاقا شاید تن دادن به این رویه ها براتون ساده تر جلوه کنه تا اینکه ازشون بیزار بشید. یعنی اگر ترس از جراحی بینی از بین بره و دیدن عوارض بدنیش در یک فیلم، حس نگرانی و انزجار شما رو به نوعی حس بی تفاوتی تبدیل کنه، تن دادن به چندین جراحی بینی هم دیگه ممکنه دشوار جلوه نکنه.
چیزی مثل فیلم خواهران زشت هم بیشتر شبیه نوعی دهن کجی نسبت به رفتارهایی هست که سعی داره چهره ی آدما رو برای تجاری شدن و خریدار پیدا کردن تغییر بده و با اتمسفر زنانه ی خودش، تلاش داره تا بگه یه اثر فمینیستی هست اما نه این کارا رو تلاش برای نشون دادن مشکلات زنان نمیدونم و نه فکر میکنم میتونه تاثیر مثبتی روی تغییر نگاه آدما نسبت به زیبایی تجاری داشته باشه.
این نوع خاص از محتوا، موضوع زنان نیست چون مشکلی که درونش روایت میشه، مشکل خاص زنان به حساب نمیاد، صرفا دامنه ی این مشکل که شامل مردها هم میشه رو نادیده میگیره و جزوی از روایت نمیشه. این کار نه تنها درست نیست بلکه میتونه نوعی تضاد جنسیتی درست کنه یعنی باعث بشه که درک زن و مرد از همدیگه دچار سوتفاهم بشه و از همدیگه بابت توقعاتی که عرفا ایجاد شده، نفرت بیشتری پیدا کنن.
زیبایی تجاری، زندگی مردها رو هم میتونه به شکل نسبتا متفاوتی تحت تاثیر قرار بده. جنبش های فمینیستی اینقدر سعی میکنن تا شرم زدایی کنن و به خانوما این حس رو بدن که نباید از خودشون بیزار و شرمنده باشن اما به جای این که چنین شرمی رو از بین ببرن، بیشتر باعث شدن تا شرمی که به مرد ها تحمیل میشه افزایش پیدا کنه.
چنین محتوایی، آدما رو مجبور نمیکنه که نگاه انتقادی تری نسبت به عرف پیدا کنن بلکه میتونه بعضیا رو به خاطر توقعات و انتظاراتی که دارن، شرمنده کنه و بهشون این حسو بده که خواسته ی بدی رو دنبال میکنن.
آیا واقعا یه مرد باید از خودش شرمنده باشه که دوست داره زنش اندام بخصوصی داشته باشه؟ آیا همین شرم، باید عارض خانومی بشه که دوست داره با مردی جفت گیری کنه که ظاهر بخصوصی داره؟ فقط بحث قدرت تحمیل کردن خواسته است. مردها تونستن با هزینه ی مادی، خرج تغییر ظاهر زن رو فراهم کنن اما زن ها اهرم فشار قدرتمندی برای ساختن مرد ایده آل نداشتن و از این بابت، بیشتر به سراغ روش های حیله گرانه یا چیزی که در فرهنگ ما بهش میشه گفت سیاست، رفتن. شاید زن ها لزوما به دنبال فرم فیزیکی خاصی نبودن اما خواسته های مادی و غیر مادی دیگه ای داشتن که لزوما موجه تر از خواسته های مردانه هم نبوده.
دهن کجی و طعنه ی فیلمایی مثل خواهران زشت، همونقدر ناخوش آیند هست که یه مرد بیاد توی یه شبکه ی اجتماعی و روش های تربیت زن ها و به سلطه گرفتنشون رو توضیح بده یا درمورد اینکه چقدر زن ها حقیر و سطحی نگر یا پول پرست هستن صحبت کنه.
نه زن بودن و نه مرد بودن، تعیین نمیکنه که کسی بتونه از زیر بار عرفی که ایجاد شده فرار کنه. اگر یه عده از خانوما متهم میشن به اینکه ظاهربین و پول پرستن بابت اینه که واقعا همچین چیزی وجود داره و زن هایی هستن که حاضرن مردهای ثروتمند رو با هر حیله ای شده، حتی شده آسیب زدن به زن های دیگه تحت سلطه بگیرن. جنبش های فمینیستی، با نادیده گرفتن مشکلات مردها باعث میشن تا بیشتر از یک تاثیر مثبت، مردستیزی گسترش پیدا کنه و دلیلش هم اینه که در حین گفتن مشکلات زنان، دیگه تحلیل مشکلات مردان اهمیتی نداره و آسیبی که دارن از تیکه های نابهنجار عرف میخورن، نادیده گرفته میشه.
اگر یک نابهنجاری، فرهنگ یک جامعه رو درگیر کرده، سایه ی فسادش روی سر همه سنگینی میکنه. برخی به طور غیر مستقیم آسیب میبینیم و برخی به صورت غیر مستقیم. زیبایی تجاری، شاید در نگاه اول، زنان رو قربانی خودش کرده باشه اما لزوما یک مساله ی زنانه نیست. لزوما تقصیر مردی که زنی با هیکل بخصوص مد نظرشه و از رویاهاش حرف میزنه نیست که زیبایی تجاری قدرت گرفته بلکه فردی که با حرفای اغواکننده و نه چندان منطقی، سعی میکنه زنان رو به سمت کلینیک بکشونه هم میتونه بیش از پیش، مقصر شناخته بشه. آیا این اغواکننده ها لزوما مرد هستن؟ آیا افرادی که فرم خاصی از اندام، مدل دماغ یا لب رو تبلیغ میکنن لزوما مرد هستن؟
جمع بندی
فکر میکنم اینکه یه مرد دوست داره زنی با اندام بخصوص رو پیدا کنه یا زنی دوست داره مردی با ثروت بخصوص رو پیدا کنه به خودی خود خواسته ی نابهنجاری نیست بلکه نحوه ی تلاش آدما برای رسیدن به همچین خواسته هایی هست که میتونه عرف جامعه رو فاسد کنه و کار کردن با این نابهنجاری ها، نیاز به کار کردن با فرهنگ داره و نیاز به ادبیاتی داره که هم زن و هم مرد رو متوجه آسیب ها کنه. ادبیات فمنیستی، لزوما در ارتباط گرفتن با مرد ها چندان موفق نبوده و چندان مطمئن نیستن که نحوه ی روایت این فیلم، واقعا بتونه ارتباط مفیدی با مردها پیدا کنه و اگر هم رویکرد انتقادیشون رو تقویت کنه، لزوما منجر به شکل گیری انتقادات چندان سالمی نمیشه.