برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
بررسی بازخوردهای ابتدایی درمورد فیلم Weapons 2025
منتشر شده در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۴۰۴
0 بازدید
فیلم Weapons به کارگردانی زک کرگر یکی از کارهای ترسناک و رازآلودی هست که تونست سر و صدای زیادی ایجاد کنه. داستان این فیلم در یک شهر خیالی در حال اتفاق افتادنه. ساعت 2 و 17 دقیقه ی بامداد، 17 بچه از یک کلاس ابتدایی به طور همزمان از خونه هاشون خارج میشن و ناپدید میشن و فقط یه بچه باقی میمونه.
داستان از دید چند شخصیت روایت میشه و به تدریج لایه های رازآلود و ترسناک ماجرا روایت میشه.
معلم کلاس به اسم جاستین، بعد از ناپدید شدن بچه ها از مدرسه اخراج میشه و خودش وارد تحقیق میشه. تعلیق این فیلم، در سطح خوبی ارزیابی شده و معمای خودش رو با حیله گری خوبی روایت کرده که این موضوع تونسته بخش زیادی از بیننده ها رو تحت تاثیر قرار بده.
ساختار غیر خطی این فیلم، با حال و هوای کابوس واری ترکیب شده و از دید چند شخصیت روایت میشه و تونسته ترکیبی از ژانر ترسناک، راز آلود و مسائل اجتماعی باشه.
نقد های مثبتی که این فیلم دریافت کرده رو میشه بیش از حد انتظار ارزیابی کرد.
این فیلم در اولین هفته ی اکران، عملکردی فراتر از انتظار داشته و موفق شد به صدر جدول فروش برسه که در رقابت با فیلم فریکی فرایدی قرار گرفت.
این نکته رو باید درنظر گرفت که موفقیت این فیلم در حالی اتفاق افتاد که درجه ی سنی R داره و مخاطباش محدودتر از فیلم های معمول هستن. آخر داستان، پیچیده، تاریک و نمادین هست و حدس زدن درموردش میتونه برای خیلی ها دشوار باشه.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه پایان فیلم رو لو بده.
در مرکز ماجرا، زنی مرموز به اسم گلادیس قرار گرفته که خودش رو به عنوان همه ی بیمار معرفی میکنه و وارد خانه ی الکس، تنها بچه ی باقی مونده میشه اما درواقع، یک جادوگر با قدرت های تاریکه که از انرژی بچه ها برای جوان کردن خودش استفاده میکنه.
الکس با تهدید به مرگ والدینش، مجبور میشه وسایل شخصی همکلاسی هاش خودش رو به گلادیس بده تا جادوگر بتونه همکلاسی ها رو طلسم کنه. گلادیس با استفاده از شاخه های درخت، موهای قربانی و خون خودش، افراد رو هیپنوتیزم میکنه و کنترل ذهنشون رو به دست میگیره. بچه ها در نیمه شب از خونه هاشون خارج میشن و به خانه ی الکس میرن و توی زیرزمین زندانی میشن.
در لحظه ی اوج داستان، الکس موفق میشه با استفاده از طلسم مذکور، گلادیس رو قربانی کنه و این کار رو با پیچوندن موهای خودش دور شاخه ی درخت، انجام میده. بچه ها از طلسم آزاد میشن و در یک صحنه ی خشن، بچه ها شروع میکنن به تیکه تیکه و زنده زنده خوردن گلادیس.
این پایان، نه حس قهرمانانه ای داره و نه آرامش بخش هست چون بعضی از بچه ها هرگز دوباره صحبت نکردن و والدین الکس هم هیچ وقت به حالت عادی برنگشتن. شهر هم دچار یه جور ترومای جمعی میشه و این موضوع تا حد زیادی به این موضوع برمیگرده که جمعیتی از بچه ها رو دارن که همچین قتلی رو مرتکب شدن.
بچه ها در جریان این داستان، تبدیل به ابزار انتقام میشن و جامعه نمیتونه با حقیقت کنار بیاد. بعضی از منتقدها، جادو رو نوعی استعاره درنظر گرفتن و گلادیس رو نماد سواستفاده ی پنهان، کنترل روانی و فساد درون خانواده میدونن.
این نوع پایان بندی و خوردن جادوگر، برای خیلی از بیننده ها یادآور شخصیت هایی مثل کورونوس در یونان باستان هست که بچه هاش اونو خوردن چون پدر، بچه هاش رو میخورد.
بچه ها در طول این فیلم، چیزی غیر از یک قربانی نبودن اما در پایان، خودشون به عامل انتقام تبدیل میشن و این لحظه، در عین اینکه باعث رها شدن بچه ها از دست ظالم میشه، نوعی تراژدی متفاوت داره.
درواقع انگار شاهدین ماجرا نمی دونن برای بچه ها عزاداری کنن یا ترحم نشون بدن چون بچه ها هم به خشونت متوسل شدن و عملا الان قاتل آدمخوار به حساب میان و تاثیر روانی اتفاقی که براشون افتاده و غیر نرمال شدن شخصیتشون هم مشهوده.
در روانکاوی، به همچین شخصیت هایی سوژه ی شکسته گفته میشه یعنی افرادی که از ساختار نمادین بیرون افتادن و دیگه نمی تونن در مدرسه حاضر بشن چون معصومیت از بین رفته، نمیتونن در خانواده جایگاه قبلی خودشون رو داشته باشن چون والدین نمی دونن با چه چیزی رو به رو هستن و نمی تونن در جامعه، مثل قبل زندگی کنن چون جامعه نمیدونه چطور با خشونت نجات بخششون کنار بیاد.
فیلم نمیگه که خشونت بچه ها درست بوده یا غلط بلکه نشون میده که در شرایطی خاص، اخلاق از هم میپاشه و انسان ها مجبور میشن از مرزهای تعریف شده عبور کنن و جامعه به جای مواجهه، ترجیح میده سکوت کنه چون حقیقت، بیش از حد پیچیده است.
به نظر میرسه که این الگوی برگشت جنایت به فرد جنایتکار، در همپوشانی زیادی با فرهنگ کاتولیکی هست. فرهنگ کاتولیکی، بخصوص در سنت های اروپای جنوبی، پره از داستان هایی که در جریانشون، گناه باید با رنج تلافی و صاف بشه. در الهیات کاتولیکی، گناه نه فقط خطا بلکه زخمی هست که باید با رنج، توبه یا قربانی پاک بشه. در این فیلم هم گلادیس نه با محاکمه، بلکه با تکه تکه شدن به دست بچه ها مجازات میشه و نوعی رنج جسمانی که یادآور شکنجه های قدیسان یا حتی مصلوب شدن مسیح هست رو یادآور میشه که البته در اینجا فرم تاریک و معکوس رو شاهد هستیم.
معصومیت قربانی، وقتی به خشونت آلوده میشه، تبدیل به تراژدی میشه چون کاتولیسیزم اغلب با مفهوم معصومیت آلوده شده درگیر میشه و عاشق روایت هایی مثل بچه هایی که در جنگ یا فساد کلیسا قربانی شدن هست اما در این فیلم، بچه ها در ابتدا نماد پاکی هستن و درپایان، با خشونت انتقام میگیرن که ترکیبی از تطهیر و سقوط رو درون خودش داره.
توی خیلی از داستان های کاتولیکی، خدا از انسان ها برای اجرای عدالت استفاده میکنه مثل قدیس هایی که با شمشیر یا دعا، دشمن رو نابود میکنن؛ در این فیلم هم بچه ها به ابزار اجرای عدالت تبدیل میشن اما نه به کمک قانون بلکه به واسطه ی نوعی خشونت بدوی و تاریک.
از جمله نمادهای کاتولیکی ای که میشه توی این فیلم دید، پیرزنی با قدرت های تاریک هست که به نوبه ی خودش یادآور جادوگرهای قرون وسطی میتونه باشه که کلیسا اونا رو نماد گناه میدونست. ساعت 2 و 17 دقیقه ی بامداد هم زمان نمادینی به حساب میاد که بین شب و سحر قرار گرفته و در علوم اسراری، نماد زمانی هست که گناه و رستگاری در هم تنیده میشن.
در آیین عشای ربانی، مومنان بدن مسیح رو میخورن که در اینجا، بچه ها بدن گناهکار رو میخورن که البته نه برای رسیدن به رستگاری بلکه برای انتقام هست.
توی فیلم های مشابهی هم میشه همچین نمادهایی رو دید که بعضا به شکل مستقیم تری، به وابستگیشون به کلیسا، اشاره میشه.
درواقع پایانی که در این فیلم توصیف میشه، یه پایان قانع کننده برای یک جامعه ی کاتولیک هست حتی اگر در ظاهر، مخاطب رو توی نوعی بهت قرار بده. منطق درونی رستگاری از طریق رنج، قربانی و بازگشت گناه به سرچشمه توصیف شده که کاملا در همپوشانی با فرهنگ مسیحی هست.
مسیحیت کاتولیک میخواد که گناه دیده بشه، لمس بشه و نابود بشه که همگی در اینجا اتفاق میوفتن. در سنت کاتولیکی، گناه نباید صرفا پنهان یا بخشیده بشه بلکه باید از بدن عبور کنه و در آیین ها مجسم بشه و درنهایت، با رنج پاک بشه. صحنه ی خوردن گلادیس، هرچند وحشیانه جلوه میکنه اما نوعی تجسد گناه هست و بدنی که گناه رو در خودش داره، باید به دست بچه های معصوم نابود بشه.
بچه ها به عنوان ابزار عدالت الهی به کار گرفته میشن و این الگو رو میشه در سنت های مذهبی هم دید. در همچین سنتی، بچه ها بعضا حاملان حقیقت یا داوران نهایی به حساب میان و این موضوع، به پاکی و قداست روح بچه ها ربط داده میشه. در این فیلم هم بچه ها نه با عقل و منطق، بلکه با غریزه و خشونت، عدالت مورد نظر فرهنگ کاتولیکی رو اجرا میکنن و این خشونت، در نگاه کاتولیکی، میتونه نوعی عدالت الهی باشه که منشا کیهانی داره.
جمع بندی
سکوت بعد از تطهیر جامعه، نوعی تسلیم شدن مورد انتظار فرهنگ کاتولیکی در مقابل قوانین الهی هست. جامعه بعد از این اتفاق، سکوت میکنه اما نه به خاطر بی تفاوتی، بلکه چون تطهیر انجام شده. در سنت کاتولیکی، بعد از اعتراف و بخشش، انتظار میره که نوعی سکوت مقدس حاکم بشه که به جهت پاکسازی روح، اتفاق میوفته.
این فیلم در پایان، شبیه یک آیین مذهبی عمل میکنه؛ گناهکار شناسایی میشه، قربانی ها به ابزار تطهیر تبدیل میشن و بدن گناهکار نابود میشه و جامعه وارد سکوت میشه. این ساختار، به شدت با منطق آیینی کاتولیکی همپوشانی داره و خشونت، نه فقط با هدف مجازات بلکه راهی برای برگشت به نظم الهی توصیف میشه.