بعد از اینکه سلفی مستش در فضای آنلاین منتشر می‌شود، سور بورسیه تحصیلی خود را از دست می‌دهد چون به بی‌آبرویی دانشکده‌اش متهم می‌شود. اما سور هیچ خاطره‌ای از اتفاقات آن شب ندارد، زیرا در یک مهمانی دانشگاهی بیهوش شده است. سپس سور از دوست کودکی‌اش آمن، که در دانشگاه به عنوان یک اپراتور دستگاه فتوکپی کار می‌کند و زندگی می‌کند، کمک می‌خواهد تا بفهمد آن شب واقعاً چه اتفاقی افتاده است.

در حالی که یک زن برای اولین شیفت شب خود در یک متل دورافتاده کار می‌کند، شروع به شک می‌کند که ملک مورد نظر تسخیر شده است.

بر اساس رمان پرفروش بین‌المللی نوشته رابرت هریس. پاییز سال ۱۹۳۸ است و اروپا در آستانه جنگ قرار دارد. آدولف هیتلر برای حمله به چکسلواکی آماده می‌شود و دولت نویل چمبرلین به شدت به دنبال راه‌حلی مسالمت‌آمیز است. با افزایش فشارها، هیو لگت، کارمند دولتی بریتانیایی، و پاول فون هارتمن، دیپلمات آلمانی، برای شرکت در کنفرانس اضطراری به مونیخ سفر می‌کنند. با آغاز مذاکرات، این دو دوست قدیمی خود را در مرکز شبکه‌ای از نیرنگ‌های سیاسی و خطرهای واقعی می‌بینند.

رالفی که درگیر تردید نسبت به بارداری دوست‌دخترش است، زندگی‌اش از کنترل خارج می‌شود وقتی با خانواده‌ای مرموز از مردان آشنا می‌شود. این آشنایی مسیر زندگی او را به سمت تاریکی و درگیری‌های درونی سوق می‌دهد.

بیست‌وهفت سال پس از حادثه‌ای وحشتناک در بیمارستان تحقیقاتی سیمیون، مدیسون، زنی آسیب‌دیده، در بیمارستانی در سیاتل بیدار می‌شود. اما رؤیاها و توهمات وحشتناکی از قتل‌های خونین، زندگی عادی‌اش را مختل می‌کنند. با آشکار شدن گذشته‌ی مبهم او، نه‌تنها خودش، بلکه کارآگاهان محلی نیز سردرگم می‌شوند. آیا این قتل‌های خشونت‌بار ساخته‌ی ذهن آشفته‌ی مدیسون هستند؟ یا موجودی واقعی، پیوندی بین گذشته و حال ایجاد کرده که فقط با خون و انتقام می‌تواند بسته شود؟

در حین تعطیلات در یونان، گردشگر آمریکایی «بکت» (با بازی جان دیوید واشنگتن) پس از یک حادثه مرگبار، به هدف یک تعقیب و گریز گسترده تبدیل می‌شود. او ناچار است برای نجات جان خود فرار کند و به سفارت آمریکا برسد تا بی‌گناهی‌اش را ثابت کند. اما در میانه این مسیر، با افزایش تنش‌های سیاسی و نزدیک شدن نیروهای امنیتی، او بیشتر در تار و پود یک توطئه خطرناک گرفتار می‌شود.

جولی دیویس نویسنده‌ی پرفروش کتاب‌های کودک درباره غلبه بر ترس‌هاست، اما هنوز نتوانسته با ترس‌های خودش روبه‌رو شود. با تولد دخترش، زخمی کهنه در ذهنش زنده می‌شود و او را وارد نبردی طاقت‌فرسا برای بقا می‌کند.

در مارس ۱۹۸۳ تیم کریکت هند برای سومین جام جهانی که قرار بود در ژوئن در انگلستان برگزار شود، انتخاب شد. اما هیچ‌کس انتظار موفقیت از آن‌ها نداشت و مسئولین از انتخاب کاپیتان جدید، کاپیل دو (Kapil Dev) به‌جای سونیل گاواسکار (Sunil Gavaskar) ناراضی بودند. تیم هند مسابقات را با دو برد قدرتمند برابر تیم‌های غول‌پیکر غرب هند و زیمبابوه آغاز کرد، اما شکست در دو بازی بعدی مقابل غرب هند و استرالیا آن‌ها را به وضعیت مرگ یا زندگی کشاند. در مسابقه حیاتی مقابل زیمبابوه، تیم با تنها ۱۷ امتیاز و از دست دادن ۵ بازیکن تا پیش از ده اور، به نظر می‌رسید در آستانه شکست است. اما کاپیل دو با یک بازی درخشان به‌تنهایی تیم را از شکست نجات داد و امید را زنده کرد. روحیه تیمی در نهایت آن‌ها را به فینال در ورزشگاه لُردز مقابل قهرمان دو دوره، تیم غرب هند رساند، و تیمی که هیچ‌کس باور نداشت، با اعتماد به نفس یک مرد تاریخ‌ساز شد.

ژو فنگ، عاشق ورزش‌های هیجانی، به‌طور اتفاقی وارد یک تجارت غیرقانونی بین‌المللی می‌شود. بنابراین مجبور می‌شود همراه یک مأمور ویژه بین‌المللی به نام بروس به بوداپست سفر کند. در کنار پلیسی ناشی به نام میائو یان، دانشمندی غیرحرفه‌ای به نام دینگ شان و پزشکی بیکار به نام لو، آن‌ها یک تیم آماتور را تشکیل می‌دهند. در همراهی با مأمور ارشد بروس، این چهار تازه‌کار وارد نبردی با تروریست‌ها می‌شوند؛ نبردی که هم دلهره‌آور است و هم پر از لحظات طنز.

تیمی از کارآگاهان مواد مخدر به صورت مخفیانه وارد یک رستوران مرغ سرخ‌کرده می‌شوند تا یک گروه سازمان‌یافته جنایتکار را تحت نظر بگیرند. اما وقتی دستور پخت مرغ آن‌ها ناگهان رستوران کم‌رفت‌وآمد را به محبوب‌ترین مکان خوردن غذا در شهر تبدیل می‌کند، اوضاع به شکل غیرمنتظره‌ای تغییر می‌کند.