برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فیلم Club Zero 2023| کلوب صفر
منتشر شده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
کلوب صفر، اولینبار، توی جشنوارهی کن به نمایش در اومده، و اصطلاحا از همونجا زدن توی سرش و در ادامه هم نتونسته توجه منتقدا رو به خودش جلب کنه؛ اما از طرف مخاطبای گوگل، 70 درصد رضایت به دست آورده که امتیاز خوبی محسوب میشه یا بهتره بگم که باهاش هم نظرم.
وقتی که این کارو دانلود میکردم، انتظار نداشتم که با یه اثر دیدنی رو به رو بشم چون نظرات بقیه هم چنگی به دل نمیزد؛ ولی با کنجکاوی زیادی تا آخرش رو دیدم. در واقع داستان جالبی داره و هی برای بیننده، میتونه سوالات مختلفی رو درست کنه.
خیلیا توی نقدای خودشون مستقیما به کلمهی اختلال خوردن یا اختلال کم اشتهایی اشاره کردن و این فیلمو توصیفی از این اختلال میدونن؛ اما کلوب صفر، ناگفتههای زیادی داره. قصد ندارم از بازی یا دیالوگپردازیها و اتفاقات توی فیلم دفاع کنم چون از این بابت، پرداخت معمولی یا بعضا ضعیفی داره؛ اما به لحاظ داستانی، کار جالبی هست.
کلوب صفر در مورد مسائل مختلفی منجمله فرقهگرایی صحبت میکنه. ما فرقههای عجیب و غریب زیادی رو حتی توی جامعهی خودمون شاهد هستیم که دست به کارای عجیبی میزنن یا حتی کارای غیر اخلاقی زیادی ازشون سرمیزنه. سوالی که از طرف خیلی از آدمای بیرون فرقه مطرح میشه اینه که چی میشه که یه آدم، به عضویت یه فرقهی عجیب و غریب در میاد و دست به کارای جنونآسایی میزنه؟
این موضوع، برمیگرده به مهندسی ذهن و شست و شوی مغزی. مهندسی ذهن، در محیط فرقه، متمرکز بر یه عدهی محدود و خاصه و برای همینه که ماهیتش برای افرادی که تونستن اتفاقات سرزده از افراد فرقه رو ببینن، عجیب جلوه میکنه؛ وگرنه ما در زندگی واقعی هم مورد دستکاری ذهنی قرار میگیریم یا توی برهههایی از زندگی، تحت تاثیر شست و شوی ذهنی بودیم.
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه محتوای فیلم رو لو بده.
یادتون نره که خیلی از اتفاقات و حرفای درون فرقهها، هیچ وقت علنی نمیشه و ما دقیقا نمیفهمیم که چه تراکنشی بین شخصیتها و احساساتشون صورت گرفته. توی فیلم کلوب صفر هم خیلی از این اتفاقات به نمایش در نمیاد ولی معلمی که با شاگردش لب تو لب میشه، مطمئنا رازای بیشتری با هم داشتن. میشه حدس زد که همهی اونا ساعتها با هم وقت گذروندن و حرف زدن و دیدگاههای خودشون نسبت به دنیا و زندگی رو مرور کردن. نمیشه اونا رو احمق فرض کرد چرا که قبل از پیوستن به فرقه، جزوی از جامعه بودن و موجودات نرمالی به حساب میومدن. اونا توسط اطرافیان خودشون تحسین میشدن؛ گرچه مشکلاتی هم داشتن ولی به وضوح، افراد نابهنجاری نبودن. رفتارای عجیب و افراطیشون درست بعد از عضویت توی فرقه، خودشو نشون میده.
افرادی که به عضویت کلوب صفر در میان، لزوما اختلال بیاشتهایی ندارن؛ اتفاقا دو تاشون خیلی به غذا خوردن علاقه دارن و کم کم عادت غذا خوردن خودشون رو کنار میذارن. اونا از جامعه و خانوادهی خودشون دلزده هستن و انگار که توی محیط فرقه، میتونن یه جور همدلی رو تجربه کنن، هرچند که نوع بیمارگونهای از همدلی به نظر میرسه.
روایت این فیلم، واقعا اصراری نداره که زشتی فرقهی خانوم نوواک رو داد بزنه بلکه قضاوت رو بر عهدهی بیننده میذاره. منتقدا میگن که این فیلم، بعضی رویکردای انتقادی رو مسخره کرده؛ ولی لزوما اینطور نیست و حتی میتونه برای بینندهای که از دنیای مدرن دلزده است، نوعی تشویق برای تغییر رویه باشه.
سرخوردگی از زندگی مدرن، درون افراد زیادی وجود داره؛ از افراد حامی محیط زیست بگیر تا بعضی از گیاهخوارا و حامی حیوانات و بعضی حامیای حقوق کودکان و حقوق بشر و حقوق زنان.
منتقد بودن، به خودی خود بد نیست و میتونه کمک کنه تا آدما به راه حلهای بهینهتری برای تسریع روند تکاملشون برسن؛ ولی یه منتقد سرخورده با افکار افراطی و محافظکارانه میتونه تبلیغ کنندهی افکاری بشه که آدما رو نابود میکنه.
شاگردای خانوم نوواک، همهشون از خونوادههای خودشون و جامعهی اطرافشون شاکی هستن و به دنبال آزادی میگردن اما انگار اصلا مفهوم آزاد بودن رو درک نکردن و دوباره خودشون رو اسیر دست یه ایدهی دست ساختهی دیگه میکنن.
نوواک، خودش رو فردی علاقهمند به سلامتی، تعادل و جاودانگی نشون میده؛ ولی هیچ وقت برای افراد خارج از فرقه، رو نمیکنه که منظورش از تعادل و شکل نرمال زندگی چیه. آخرش بیننده به این نتیجه میرسه که بله، نوواک اصلا منظورش زندگی فیزیکی نبوده و به زندگی غیر این جهانی و متافیزیکی باور داشته. اون خودشو فردی معنوی میدونسته و اینو میشه از راز و نیازایی که توی بخشای پایانی فیلم انجام میده فهمید.
نوواک ظاهری معنوی و طبیعتدوست رو از خودش نشون میده اما شیوهی کارش شبیه شیطان پرستاست که به دنبال قربانی هستن و به نظر میاد که بچهها رو قربانی باورای خودش میکنه. ازشون مثل یه پیشکش استفاده میکنه؛ در حالی که در ظاهر، برای مدیر و بقیهی افراد جامعه، نقش یه زن موجه و سالم رو بازی میکنه.
اون خودشم میدونه که افکارش پذیرفته نیست و تلاشش برای کنترل بچهها و نوع رابطهای که باهاشون برقرار میکنه، از نظر جامعه، به شدت غیر اخلاقیه.
فیلمساز، قضاوت شخصیت نوواک رو به عهدهی بیننده میذاره و همینم باعث شد که بعد از دیدن فیلم، به سرعت، سراغ نقدایی برم که در موردش نوشته شده. این ماییم که میتونیم ناگفتهها و اتفاقات درون کلوب که به تصویر کشیده نشده رو حدس بزنیم و توی ذهنمون شبیهسازی کنیم.
اما کلوب صفر، چه تصویری در مورد افکار انتقادی و رادیکال درون جامعه میده؟ مطمئنم که دیدن این فیلم ممکنه توی ذوق بعضی از گیاهخوارا و یا منتقدای ایدئولوژیهای مدرن زده باشه و فکر کنن که سازندههای این فیلم، قصد داشتن که افرادی که اندیشهشون توسط اکثریت جوامع امروزی هنوز پذیرفته نشده رو مسخره کنن.
ببینید نوواک به دنبال اثبات حرفش نیست و اصلا هم با افرادی که ذهنشون رو شست و شو نداده و نمیخواد قربانی کنه، وارد بحث نمیشه؛ بلکه به شیوهی ریاکارانهای پیش میره. ما برای ارائهی افکار و انتقاداتمون به جامعه، لازمه از بیان و کلامی که قابل پذیرش باشه استفاده کنیم و آماده باشیم که اگر یکی استدلال قانع کنندهتری آورد، عقب نشینی کنیم و اگه هنوزم به باور خودمون پایبندیم، دنبال استدلال منطقی قویتری باشیم. سو استفاده از احساسات دیگران و آسیبای روانیشون، کار شرورانهایه، و نوواک، از همین طریق پیش رفت تا بتونه قربانیهای خودشو جمع کنه.
این روزا خیلی از گیاهخوارا رو میبینم که سعی میکنن با تحریک احساسات و عواطف بقیه، اونا رو دچار عذاب وجدان کنن تا تن به گیاهخواری بدن؛ اینو حتی بین افراد پیرو ایدئولوژیهای خاص مثل فمنیستا یا افراد آنتیناتالیسم هم میشه دید. دست گذاشتن روی عواطف بقیه و ناراحتیهای روانیشون و سواری گرفتن از حس دلسوزی یا عذاب وجدان، نشون دهندهی قدرت کلام و کاریزمای شما نیست؛ این تصویری از سو استفاده و شرارته. با این کارا هم نمیشه انتظار داشت که یه باور جدید، به راحتی پذیرفته بشه، حتی اگر باور درستی باشه.
انزجار و هراس در فیلم کلوب صفر
فکر میکنم منزجر کنندهترین بخش فیلم، جایی هست که یکی از بچهها شامشو بالا میاره و جلو چشم پدر و مادرش شروع میکنه به خوردنش. اتفاقا این همون سکانسیه که توی جشنوارهی فیلم کن، باعث واکنش منفی بینندهها شد. کلوب صفر، از این صحنههای شوکه کننده زیاد داره ولی این یکی واقعا چندش آور بود و حالمو به هم زد؛ ولی میشه عمق شست و شوی مغزی و تاثیرپذیری شاگردا از معلمشونو هم توی همین سکانسا مشاهده کرد.
کلوب صفر، یه آشکار سازی بسیار غم انگیز اما غیر قابل انکار در مورد دنیای مدرن رو به نمایش میذاره. این یه فیلم منحصر به یه کشور و فرهنگ خاص نیست و چنانچه به سازندهها و بازیگرا و اتمسفر فیلم هم توجه کنید، میبینید که از ملیتهای مختلفی درونش حضور دارن. این مدرسه هم مال افراد ثروتمنده که میتونن اهل هر کشور و ملتی باشن. والدین، اغلب افراد اهل تجارت و ثروتمندی هستن و میتونن بچه رو به مدرسه بسپارن و خودشون برن دنیا رو بگردن و پول در بیارن. این فیلم، خودشو محدود به جامعهی خاصی نکرده و دنیای مدرن رو خطاب قرار داده.
اول فیلم، مدیره به نوواک میگه که این موضوعی که شما تدریس میکنید خیلی با کلاس و خفنه و ما خوشمون میاد که همچین چیزایی رو توی مدرسهی با کلاسمون وجود داشته باشه. اتفاقا خوده نوواکو هم یکی از والدین معرفی کرده و قصد داشته که از این طریق، عادتای غذایی بچهشو تغییر بده و وادارش کنه که یکم منضبطتر باشه و سمت گیاهخواری بره. ولی نوواک به همهشون رکب زد و بهشون روی جدیدی از سختگیری و وسواس رو نشون داد.
نوواک زن تنهایی هست و فریکی و جنونزده به نظر میرسه. اون به نوعی انفصال از جامعه رسیده و توی راز و نیازای خودش هم از دیده نشدن و تنهاییش صحبت میکنه. این موضوع میتونه روی جهانبینی و رویهای که در پیش گرفته، تاثیر زیادی گذاشته باشه.
تلاش برای رسیدن به خودخوری، چه احساسی رو درون ما زنده میکنه؟
علوم تجربی میگن که وقتی مدت زیادی غذا نخوریم، بدن شروع به خوردن خودش میکنه؛ اینکه همچین چیزی واقعیت داره یا نه و اصلا چجوری اتفاق میوفته، برای من قابل درک نیست؛ اما کلمهی "خودخوری" به عنوان یه نوع گزارش روانی، موضوع ملموسی در فرهنگ عمومی ماست.
چه زمانی شروع به خودخوری میکنیم؟ وقتی میبینیم که سهمی توی دنیای واقعی نداریم و اگه بخوایم خودمون رو ابراز کنیم و حس خوبی رو مطالبه کنیم، سرزنش میشیم و تحقیرمون میکنن. در این حالت، ممکنه شروع کنیم به خودخوری و ترجیح بدیم که حتی به خودمون آسیب بزنیم تا اینکه برای ارتباط گرفتن با دنیای اطرافمون تلاش کنیم.
سایهی این نوع از فشار روانی، مشخصا روی سر نوواک هم بود و اینو از جملههایی که توی تنهاییش و خطاب به موجودی که مادر خطابش میکرد میگفت، میشد فهمید.
اون میدونست که تنهاست و دنیا اونو نمیبینه و درک نمیکنه. شاگرداش هم اینطور افرادی بودن. اونا توی خونوادههای ثروتمندی بودن یا حداقل شانس درس خوندن توی یه مدرسهی خوب رو داشتن اما لزوما نمیتونستن از فرصتی که در اختیارشون هست لذت ببرن. بقیه اونا رو مجبور میکردن که به خودشون فشار بیارن؛ بهشون میگفتن چی بخورن و چی نخورن و یا مثلا وزن خودشونو کم کنن؛ بچهی خوبی برای پدر و مادرشون باشن و آرزوهاشون رو برآورده کنن.
نه که نوواک به طور غیر مستقیم اونا رو کنترل نکرد اما هم خودش و هم شاگردا رو از جامعهی اطرافش گرفت. رویهی خودخواهانهایه چون نهایت سرخوردگی یه انسان رو میرسونه. انسانی که میتونه با دیگران صحبت کنه، کار فکری انجام بده و دنیا رو تغییر بده رو وادار به تسلیم شدن میکنه. این موضوع رایجی توی جمع برخی افراد فرقهگرا هست و توی فرهنگ ما هم عجیب و ناشناخته نیست. نوواک هم یکی از این افراد فرقه گراست که شاگرداشو به تسلیم شدن تشویق کرد و اونا رو از جامعه گرفت.
ما در دنیای واقعی، چقدر با امثال کلوب صفر طرفیم؟
عقاید نوواک به ایدئولوژی اکولوژیستها نزدیک تره. اکولوژیسم، هرچند که یه جور ایدئولوژی مدرن تلقی میشن اما ردشون رو میشه در نقاط مختلفی از تاریخ دید. بر خلاف بقیهی ایدئولوژیهای رایج که حتی در صورت تضاد افکار و چند شاخه شدن، همچنان از کارای همدیگه خبر دارن و بعضا بحث و جدل هم انجام میدن، اکولوژیستها معمولا افکاری دارن که اغلب حاضر نیستن در موردش بحث کنن و هم پیالهایهای خودشونو هم گردن نمیگیرن.
اکولوژیست، به هر فردی گفته میشه که بخواد حمایت از محیط زیست و طبیعت رو با بقیهی ایدئولوژیها و اقتصاد و سیاست، پیوند بزنه.
اکولوژیستها به راحتی ممکنه کارای افراطی، احساسی و عجیبی انجام بدن. مثلا بعضیهاشون طرفدار سرسخت عدم استفاده از پلاستیک هستن، بعضیهاشون طرفدار عدم تولید مثل هستن و عقیده دارن که باید تک تک آدما رو عقیم کرد، بعضیهاشون برای جلوگیری از قطع کردن درختا، میان میخای بلندی رو توی تنهی درخت فرو میبرن.
اونا شبیه فرقهگراها عمل میکنن و علاقهای هم ندارن که بحث منطقی چندانی با جامعه داشته باشن. رفتار خیلیهاشون شبیه رفتارای جنون آمیزه، و نکتهی بد ماجرا اینه که خیلی وقتا سعی میکنن با برانگیختن حس دلسوزی بقیه، کار خودشون رو پیش ببرن یا کاری کنن که آدما از کارایی که حتی بعضا بد هم نیستن، احساس شرم داشته باشن.
با این حساب، فکر میکنم قابل درک باشه که در دنیای واقعی، چقدر با امثال نوواک طرفیم. اونا هم به نوبهی خودشون مهندس اجتماعی به حساب میان، هرچند که شیوهی کارشون فرق داره.
جمعبندی
چیزی که در مورد فیلمایی مثل کلوب صفر دوست دارم اینه که به بیننده اجازه میده تا محتوا و داستان رو واضحتر ببینه و قضاوت کنه؛ درگیری بصری خاصی ایجاد نمیکنه، یعنی نه دیالوگپردازیها و نه ظاهر فیلم، پیچیده و شلوغ نیست. نه که همهی فیلما بهتره اینطور باشن؛ اما این شکل از فیلمسازی رو نشونهی ناشی بودن فیلمساز نمیدونم. بخصوص وقتی که برای فیلمساز، مهمه که داستان خودشو بدون اینکه چیزی از قلم بیوفته، به بینندهی خودش ارائه کنه.
کلوب صفر، حق مطلبشو به خوبی ادا کرد و ایدههای جالبی رو ارائه داد. بر خلاف خیلی از فیلمسازای تحسین شده و حرفهای، که هدف توی ذهنشون رو، هرچند که موجه و پذیرفته شده نیست به ذهن مخاطب خودشون تلقین میکنن و بهش اجازهی قضاوت نمیدن؛ کلوب صفر، ظاهرا ارزش بیشتری برای مخاطب خودش قائله و ما رو به چالش میکشه تا از خودمون سوالات مختلفی بپرسیم و دست به قضاوت جامعه بزنیم. این فیلم، سعی نمیکنه چیزی رو زورکی و یا با دستکاری ذهن، به ما تحمیل کنه و روایت جالبی از رشد و قدرت گرفتن یه فرقهی بودار و عواقبش رو به نمایش میذاره.