برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فیلم Elevation 2024| ارتفاع
منتشر شده در تاریخ ۶ مهر ۱۴۰۴
0 بازدید
فیلم ارتفاع یه کار پاپکورنی و هیجان انگیز و البته یکبارمصرفه که میتونه انتخاب خوبی برای سرگرم شدن در آخرهفته باشه. این فیلم یه فضای پساآخرالزمانی رو به تصویر میکشه ولی به لحاظ محتوایی، بیشتر به موضوعات رایج دراماتیک پرداخته و جمع بندی های قابل پیش بینی ای هم داره.
توی رزومه ی کارگردان یعنی جرج نلفی میشه کارایی مثل دوازده یار اوشن و اولتیماتوم بورن رو دید اما درمورد ارتفاع، با کار چندان ماندگار و غافلگیرکننده ای رو به رو نیستیم. این فیلم تا امروز صرفا تونسته امتیاز 5.6 رو از مجموع 22هزار مشارکت کننده از سایت IMDb به دست بیاره که امتیاز منصفانه ای به نظر میرسه.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان فیلم رو لو بده.
سه سال قبل از شروع اتفاقات فعلی داستان، موجودات مرموزی به اسم ریپرها از اعماق زمین ظاهر شدن و 95درصد از جمیعت انسان ها رو در اولین ماه، نابود کردن. بازمانده ها مجبور شدن در ارتفاعات بالای 8000 فوت زندگی کنن چون این موجودات نمیتونن وارد همچین ارتفاعی بشن.
شخصیت اصلی، ویل، یه پدر تنها، همراه پسرش هانتر که به بیماری ریوی مبتلاست، در منطقه ی امنی زندگی میکنن. فیلترهای اکسیژن هانتر در حال تموم شدنه و ویل مجبوره برای پیدا کردن فیتلرهای جدید به منطقه ی خطرناک بولدر، کلرادو سفر کنه.
ویل به همراه نینا، یه دانشمند و کیتی، دوستش، وارد منطقه ی ممنوعه میشن تا راهی برای مقابله با ریپرها پیدا کنن. اونا در طول مسیر، با این موجودات رو به رو میشن و در تلاش برای زنده موندن، تجهیزات و سلاح، جمع آوری میکنن.
ریپرها همچنان روی زمین باقی میمونن و تهدیدی دائمی برای بازمانده ها به حساب میان و پایان بندی این داستان، هیچ اطلاعات یا دست آورد جدیدی در مورد مواجهه با ریپرها نداره.
ریپرها غذا نمیخورن و نمیخوابن، که نشون میده احتمالا موجودات زیستی یا از جنس طبیعت به حساب نمیان. امواج الکترومغناطیسی بالایی دارن که باعث شده دانشمندا بتونن حضورشون رو با دستگاه های خاصی تشخیص بدن. ریپرها شاخک های کشنده ای دارن که میتونن آدما رو به سرعت از بین ببرن.
منبع پیدایششون مشخص نیست اما بعضیا به این حدس رسیدن که این موجودات همیشه در اعماق زمین وجود داشتن و به دلایل نامشخصی بیرون اومدن. برخلاف خیلی از داستان های آخرالزمانی که موجودات مهاجم از فضا میان، ریپرها از اعماق زمین اومدن و تهدید ریپرها بیشتر شبیه یه نیروی ناشناخته و ازلیه تا صرفا یه جور تهاجم فضایی.
هدف این فیلم، مثل بسیاری از کارهای پساآخرالزمانی به موضوعاتی مثل مفهوم بقا، تضاد بین حس امنیت و خطر و درست کردن یه سری اتفاقات اکشن و هیجان انگیز گره خورده. اما چالش روانی و احساسی شخصیت ها در موقعیت های بحرانی که میتونست نقطه عطف طراحی هدف فیلم باشه، چندان تاثیرگذار نیست.
شخصیت اصلی، هنوز با خاطره ی مرگ همسرش در جریان حمله ی ریپرها دست و پنجه نرم میکنه که قراره از جمله محرک های اصلی داستان باشه اما لزوما حتی با دیالوگ جالبی هم به این موضوع اشاره نمیشه.
بازمانده ها در ارتفاعات زندگی میکنن اما قطع ارتباط با سایر جوامع و نبود امید به آینده، طبیعتا فشار روانی زیادی رو بهشون وارد میکنه اما فیلمساز از این موضوع هم برای تقویت وجه احساسی داستان استفاده نکرده.
بیننده انتظار داره که ریپرها بیشتر کشف بشن و کاری برعلیه شون صورت بگیره یا ارتباط بیشتری بین جوامع باقی مونده شکل بگیره اما داستان، هدف خودشو گذاشته روی نجات بچه.
به جای اینکه منشا و دلیل رفتار ریپرها بیشتر بررسی بشه، فیلم اونا رو بیشتر به عنوان یه خطر پس زمینه نشون میده بدون اینکه استراتژی خاصی برای مقابله باهاشون وجود داشته باشه. در اکثر داستان های آخرالزمانی، بازمانده ها تلاش میکنن تا ارتباطی بین جوامع شون شکل بدن یا راهی برای بازسازی دنیا پیدا کنن اما این فیلم، بیشتر روی گروه کوچیکی تمرکز داره که درگیر یه ماموریت شخصی هستن.
الگوی داستانی فیلم، خیلی تکراریه و این چیزی نیست که این دوره زمونه بتونه بیننده رو جذب خودش کنه. به نظر میرسه قدرت بخش درام داستان، حتی تو یه کار اکشن یا تخیلی، اهمیت زیادی داره.
داستان هایی درمورد بقا، معمولا تبدیل به جای خوبی برای شخصیت های بورژوا و قابل پیش بینی میشن که بزرگترین مهارتشون زنده موندنه و چندان تمایلی به تغییر رویه ی فکری، جهانبینی یا الگوی رفتاریشون نمیدن.
اغلب شخصیت های این سبک فیلم ها فقط روی مهارت های فیزیکی زنده موندن تمرکز دارن درحالیکه کمتر به تحولات درونی، فلسفی و دیدگاه هایی که نسبت به زندگی دارن پرداخته بشه.
در یه فیلم اکشن، درام و توسعه ی شخصیت ها میتونن فیلم رو از یه اثر یکبار مصرف، به یه تجربه ی ماندگار تبدیل کنن اما این فیلم، اون عمق کافی رو نداره.
به جای اینکه شخصیت ها صرفا برای زنده موندن تلاش کنن، میتونستن یه هدف فلسفی، اجتماعی یا حتی انتقادی رو دنبال کنن تا ببینیم چطور شرایط بحرانی، روی افکار و ارزش هاشون تاثیر میذاره.
فکر میکنم اصطلاح دگردیسی، کلمه ی مناسبی برای چیزی باشه که فقدانش در همچین فیلمی خیلی احساس میشه. مخاطب میخواد بدونه که یک شخص، چطور تغییر کرده یا قراره چطور تغییر کنه و به ورژن متفاوت تری تبدیل بشه. حتی اگر این تغییر، به سمت افول و شرور شدن باشه، به مخاطب اجازه میده که با یه تجربه ی شدیدا انسانی رو به رو بشه.
کارهای مطلقا اکشن، شاید توی دوره ای که هنوز بازی های ویدیوئی نبودن یا عمومیت زیادی نداشتن، ممکن بود جذاب جلوه کنن اما الان جای خالی ویژگی های منحصربه فرد انسانی هست که خالیه.
فیلم های اکشن زمانی جذاب بودن که تجربه ی مشابهی در دسترس نبود اما الان مخاطب از یک فیلم، چیزی بیشتر از هیجان صرف میخواد، چیزی که یک بازی ویدیویی، به راحتی جایگزینش نکنه.
جمع بندی
فیلمایی که فقط روی هیجان و زنده موندن تمرکز دارن، خیلی زود فراموش میشن چون چیزی برای اتصال عاطفی مخاطب به داستان ندارن.
شخصیت اصلی این داستان، تا پایان ارزش های سنتی ای که اونو تبدیل به یه پدر نمونه میکنه رو دنبال کرد و لزوما دچار غییر خاصی نشد. این درحالیه که دنیای اطرافش حسابی تغییر کرده و بسیاری از باورهای سنتی، پوچ بودن خودشون رو بهش ثابت کردن اما انگار هیچ کدوم از این اتفاقات، روی ذهنش تاثیری نداشته و صرفا دنبال ایفا کردن نقش پدریش هست.