برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی انیمه ی سینمایی Ghost in the Shell 1995| شبح درون پوسته
منتشر شده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
با توجه به برخی پیچیدگی ها، بخش اول این مطلب، مروری داره بر داستان انیمه و بخش دوم، به نقد محتوای انیمه اختصاص داره. چنانچه علاقه ای به مرور داستان ندارید، می تونید به عنوان نقد محتوای داستان مراجعه کنید.
مرور و بررسی داستان انیمه
در سال 2029 و با پیشرفت فناوری سایبرنتیک، بدن انسان رو میشه تقویت کرد یا حتی به طور کامل، با قطعات سایبرنتیک جایگزین کرد. یکی دیگه از دست آورد های مهم، مغز سایبریه که یه پوشش مکانیکی برای مغز انسان به حساب میاد و امکان دسترسی به اینترنت رو فراهم میکنه. اصطلاح شبح درون پوسته هم از همین فناوری الهام گرفته شده. شبح یا آگاهی ای که درون پوسته قرار گرفته و ممکنه در ظاهر، بی احساس، معمولی یا مکانیکی به نظر برسه اما چیزی فراتر از یه انسان یا روبات معمولیه.
سرگرد موتوکو کوساناگی به عنوان یک مدیر عملیاتی، به خاطر درخواست ناکامورا، با موفقیت یک دیپلمات کشور خارجی رو ترور میکنه تا مانع از فرار یه برنامه نویس به اسم دایتا بشه. در حالیکه مترجم وزیر امور خارجه هک شده این احتمال میره که یه عده قصد دارن چند تا فرد بخصوص رو طی جلسات آینده ی وزیر، ترور کنن.
تیم کوساناگی حدس میزنن مغز پشت ایده ی ترور، یه روبات یا عروسک مرموزه، تماس های تلفنی خاصی رو ردیابی میکنن که باعث انتقال ویروس شده. بعد از تعقیب و گریز، یه مرد زباله گرد و یه فرد که ظاهرش به اراذل و اوباش میخوره رو دستگیر میکنن. تقریبا از اینجای داستان هست که قراره ذهنتون درگیر مسائل فلسفی پیچیده بشه و گره های داستانی هم حالت مالیخولیایی پیدا میکنن. افرادی که توی این مرحله دستگیر شدن، به رغم ظاهر ساده و رندومی که دارن، افرادی به حساب میان که توسط شبح درون پوسته هک شدن و هیچ سرنخی از عروسکی که این کار رو کرده ندارن. هرچند که تحقیقات به بن بست میرسه اما میشه گفت نوعی کنجکاوی و جنون کشف، به شخصیت های کلیدی عارض میشه به شکلی که حاضر میشن برای پیدا کردن جواب سوالاتی که ذهنشون رو مشغول کرده، دست به ریسک های بیشتری بزنن.
مگاتک بادی، یک تولید کننده ی پوسته یا بدن فیزیکی، که حدس زده میشه با دولت در ارتباطه، مورد حمله ی هکری قرار میگیره و پوسته ای رو مونتاژ میکنه که مجوزش رو از خوده دولت گرفته. این پوسته فرار میکنه و با یه کامیون تصادف میکنه. هرچند که در ظاهر با یه دست ساخته ی روباتی طرف هستیم اما مشخص میشه که یه ذهن کاملا انسانی در درون این پوسته قرار داره و رو به رو شدن با این موضوع، باعث شوکه شدن بقیه میشه.
سر و کله ی ناکامورا پیدا میشه و ادعا میکنه که روح همون عروسکی هست و با یه سری صحبت های سانتی مانتال درمورد مرز باریک بین انسان و روبات بودن، درخواست پناهندگی سیاسی میده.
وقتی مامور ناکامورا پوسته ی مذکور رو میدزده، کوساناگی و تیمش به سرعت تعقیبش میکنن. فساد درون سازمانی، تقریبا در حال آشکار شدنه و مامورای بخش 9 دارن به فسادی که درون بخش 6 سازمانشون وجود داره میرسن. تحقیق درمورد پروژه 2501، ارتباط با دایتا رو لو میده و انگیزه های تاریک بخش 6 رو تا حد زیادی رو میکنه.
در ادامه، به خاطر یک مبارزه ی سنگین با یک تانک روباتیک، بدن کوساناگی به شدت آسیب میبینه اما باتو نجاتش میده و ارتباط بین کوساناگی و عروسک یا استاد عروسکی، تسهیل میشه. کوساناگی به عنوان یه انسان که به لحاظ بدنی و ذهنی ارتقا پیدا کرده، به کمک عمل درونکاشت اندام ساختگی تقویت شده سایبرنتیک، همیشه در ارتباط با ناتو و حمایتی که از طرف این مرد دریافت میکنه، چهره ی یک زن خردمند رو از خودش به نمایش میذاره.
در جریان این گفت و گو، استاد عروسکی، در مورد خاستگاه و تلاشش برای درک هستی صحبت میکنه. اون پیشنهاد میده که بیا ذهنمون رو ادغام کنیم و با این حرفا سعی داره کوساناگی رو به سمت خودش بکشونه.
این ادغام رخ میده و به رغم تلاش بخش 6 برای نابود کردن این موجودات روباتی زنده، مغز کوساناگی از بین نمیره. اون توی یه بدن روباتی جدید میخزه و توی خونه ی امن باتو بیدار میشه.
توضیحاتی که در مورد هویت جدیدش میده، به خودی خود مرموزه. اون به باتو میگه که هویت جدیدم نه سرگرد سابقه و نه استاد عروسکی بلکه ترکیبی از هر دو به حساب میام.
در ادامه هم خونه رو ترک میکنه و دنبال سرنوشت جدیدش میره.
نقد محتوای داستان انیمه
از جمله نقد های منفی پرتکراری که نسبت به محتوای این انیمه مطرح شده، میشه به پیچیدگی فلسفی زیاد، عدم توضیح کافی و شخصیت پردازی ضعیفش اشاره کرد. حتی وقتی یه داستان، از پیچیدگی زیادی برخوردار باشه و خیلی از مخاطبا متوجه نشن چی به چیه، باز هم نمیشه منکر تاثیر غیر مستقیم داستان شد. یعنی شما حتی اگر در نگاه اول، متوجه نشید داستان از چه قراره و صرفا یه سری صحنه ی اکشن و دراماتیک رو درک کنید، باز هم میشه حس کرد که نوعی بدبینی افراطی نسبت به فناوری و تاثیرش روی آینده ی بشر، توی پیام این انیمه وجود داره. اما بررسی اینکه این بدبینی، چه اندازه منطقی و چه اندازه بیمارگونه است، موضوع دیگه ایه.
در جریان داستان شبح درون پوسته، خوده فناوری، به عنوان یک آفت شناخته میشه و انسان، عمدتا به عنوان یک قربانی، معرفی میشه.
شاید بگید که این بدبینی، به صورت عمدی ایجاد شده و تلاش داره تا یه سری سوالات فلسفی و اخلاقی رو مطرح کنه. یا مثلا بگید که شبح درون پوسته، فناوری رو لزوما یه آفت در نظر نگرفته بلکه صرفا هشدار میده که اگر مراقبت نباشیم، ممکنه قربانی وابستگی به فناوری بشیم. در عین حال، تونسته نگاهی به فساد های سازمانی و سواستفاده ی آدما از فناوری هم داشته باشه.
اگر نظر منو بخواید، این انیمه بیش از حد روی جنبه های تاریک فناوری تمرکز داره و با دامن زدن نابهنجار به وجه تراژیک فناوری، اونو به یک بلای طبیعی تشبیه کرده که انسانیت رو قربانی خودش میکنه. چیزی که قهرمانای داستان باهاش میجنگن هم بیشتر مرتبط با پیامد های بلند مدت و نهایی بی مسئولیتی آدماست و لزوما هرگز به جمع بندی روشنی درمورد اشتباهات آدما در شکل دادن به جامعه شون نمیرسه.
در این داستان، انسان ها قربانی هستن و قهرمان ها افرادی ان که بی چون و چرا، خودشون رو فدای انسانیت به ظاهر مظلوم میکنن.
تصویر اغراق آمیز و تراژیک شبح درون پوسته از فناوری و آینده، گاهی باعث میشه که به تکنولوژی به عنوان یک نیروی بیرونی و توقف ناپذیر نگاه کنه که لزوما نتیجه ی مستقیم تصمیمات و اشتباهات انسانی نیست.
این نگاه به فناوری میتونه موضوعات مرتبط با نقد اجتماعی رو کم اهمیت تر کنه و آدما رو بیشتر شبیه قربانی هایی منفعل، توصیف کنه؛ این در حالیه که ما آدما موجوداتی مسئول و تاثیرگذار در جوامع خودمون هستیم.
این نوع روایت، قهرمانایی مثل کوساناگی رو در مرکز توجه قرار میه که بدون هیچ شک و تردیدی، خودشون رو برای حفاظت از انسانیت قربانی میکنن اما سوالی که باقی میمونه اینه که: آیا بشر قربانی، خودش مسئول نابهنجاری های شکل گرفته نیست؟
فقدان بررسی مستقیم اشتباهات اجتماعی یا ساختاری در داستان شبح درون پوسته، شاید باعث بشه که پیام کلی داستان، کمتر به نقد واقعی جامعه نزدیک بشه.
شاید بعضیا بگن که این سبک روایت، بیشتر دنبال برجسته کردن پرسش های فلسفی هست و نه ارائه ی تحلیل های اجتماعی واقع گرایانه. یعنی این انیمه به جای پرداختن به عواقب تصمیم گیری های جمعی، بیشتر روی مفاهیم انتزاعی هویت و آگاهی تمرکز کرده.
اما در جواب باید بگم که جواب دادن به بسیاری از پرسش های فلسفی و روانشناختی مطرح شده در این انیمه، نیاز اجتناب ناپذیری به درک و نقد جامعه و نحوه ی مشارکت ما در درون جامعه داره.
یعنی شما بعد از دیدن انیمه، امکانش زیاده که ذهنتون درمورد پرسش های عمیق و بنیادین درباره ی هویت، آگاهی و رابطه ی انسان و فناوری تحریک بشه اما جواب دادن به همچین سوالایی بدون نقد جامعه و درک نحوه ی مشارکت ما در جامعه، غیر ممکنه.
اینکه ترکیب نقد فلسفی و اجتماعی، این انیمه رو به چه سمت و سویی میبرد، بستگی به انتخاب های خالق داستان داشت. سوال مهمی که میشه در اینجا مطرح کرد اینه که عدم پرداختن جدی به نقد اجتماعی، چه تاثیری روی مفهوم و نحوه ی تاثیر این انیمه، روی ذهن مخاطبش داشته؟
اینکه این انیمه به نقد اجتماعی اهمیت نداده، باعث ایجاد نوعی نابهنجاری در پیام غالب اثر شده. تاثیری که میتونه ایجاد کنه، شامل ایجاد نوعی حس پوچی و بدبینی بیمارگونه نسبت به آینده و تکنولوژی بشه و بشر که در این داستان، تبدیل به قربانی نسبتا مطلق شده، احساس کنه که کار زیادی برای محافظت از خودش در مقابل قدرت گرفتن تکنولوژی نداره. این ناامیدی و بدبینی بیمارگونه، بخصوص میتونه تاثیر بدی روی ذهن نوجوونا داشته باشه.
جمع بندی
زمانی که یک اثر هنری، فناوری رو به عنوان نیرویی مطلقا تهدید آمیز نشون میده و انسان ها رو قربانی های بدون قدرت، خطر تاثیرگرفتن از یک پیام ناامید کننده و غیر سازنده وجود داره. این نوع نگرش، به جای کمک کردن به مخاطب، می تونه حس بی پناهی و بی ارادگی در برابر پیشرفت فناوری رو القا کنه.
این تاثیر، به ویژه روی ذهن نوجوونا میتونه بیشتر و جدی تر بشه چون این دسته از افراد، در حال شکل دادن به هویت و دیدگاه های خودشون نسبت به جهان هستن. ممکنه این بدبینی بیمارگونه رو درونی کنن و به جای دیدن فناوری به عنوان ابزاری قابل مدیریت و کنترل، بهش به چشم یه نیروی غیر قابل مهار، نگاه کنن.
عدم پرداختن به نقد اجتماعی در این انیمه، باعث میشه که پیام اصلیش، یک سویه و ناقص به نظر برسه.