برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نبوغ طرد شدهی انسان مدرن| نقد و بررسی سهگانهی ارباب حلقهها
منتشر شده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
دیشب داشتم به محتوای کتاب سیلماریلیون تالکین فکر میکردم و خود به خود، وادارم کرد که با ارباب حلقهها مقایسهاش کنم. داستانهایی با اتمسفر ارباب حلقهها حتی تو رزومهی خوده تالکین هم وجود داره، بماند که نویسندههای دیگه چقد همچین اتمسفرهایی رو بازتولید کردن و چقدر فیلمسازا به سراغ این داستانا رفتن.
ولی ارباب حلقهها، چیز تحسین برانگیزی درون خودش داره که بعد از گذشت این همه سال، نه تنها در نظرم بیمعنی و کسلکننده نشده بلکه هنوزم برام الهام بخشه، و اون خوده فرودو هست.
فرودو هیچ قدرت جادویی خاصی نداره، ظاهرشم شباهت خاصی به قهرمانای جنگ نداره؛ ولی قدرت روانی اون در مقایسه با جامعهی اطرافش و کاراکترهای مدعی این فیلم، مثال زدنیه.
فرودو هرچند که از دل یه داستان با اتمسفر باستانی بیرون میاد اما شباهت بسیار زیادی به بشر مدرن داره.
بر خلاف نظر برخی، اقتباس سینمایی ارباب حلقهها از داستان اصلی رو خیلی دوست دارم و به نظرم برخی چیزایی که حذف کرده و به تصویر نکشیده، باعث جذابیت خط داستانی هم شده.
فقط برخی نکات، در مورد حالت روانی و احساسات فرودو هست که فیلم سینمایی، قادر نبوده که چندان به تصویر بکشه. فرودو در داستان مکتوب، در موقعیتهای بیشتری قرار میگیره که صبر و تحملشو به چالش میکشه و به آدم ثابت میکنه که چه فرد قدرتمندی در مقابل هوس و طمعهایی هست که به سراغش میاد.
فرودو بعد از رفتن بیلبو، مدتی بیش از یک دهه، توی شایر موند و از حلقه، مراقبت کرد؛ بدون اینکه مثل بیلبو، نسبت به حلقه، هوس و طمع پیدا کنه یا ازش بخواد سواستفادهی خاصی به عمل بیاره. در فیلم ارباب حلقهها، گندالف، مدت زیادی غیبت نمیکنه و به نظر میرسه که بعد مدت کوتاهی تحقیق و جست و جو، دوباره به سراغ فرودو میاد. این بخش از داستان، خیلی زود اتفاق میوفته و تمام گزارشات درون کتاب اصلی، حذف میشه.
این سالها رو میشه اولین آزمون فرودو بعد از مواجههی با حلقه در نظر گرفت که بیش از هر چیز، شایستگیش برای حمل حلقه رو نشون میده.
توی فیلم ارباب حلقهها، نگاه جالبی به موضوع نژاد وجود داره. در واقع این داستان، بدون حرفای شعارزده و بیمزه، نگاه جالبی به مسالهی نژاد پرستی داره که پیامش میشه گفت که خیلی متفاوت با شعارایی هست که این روزا توی فیلما و سریالای ضد نژادپرستی، خودنمایی میکنن.
توی این فیلم، ما میتونیم ببینیم که جوامع هابیتا، لزوما افرادی نیستن که چیز تحسین برانگیزی رو به لحاظ فکری و ذهنی، ارائه کرده باشن. درسته که توی انجام بعضی از کارا مهارت دارن اما مشکلات زیادی هم توی جوامعشون وجود داره؛ به طور مثال، بیشتر عمرشون رو صرف بچه زاییدن میکنن و خیلی علاقهای ندارن که از جوامع در بستهشون بیرون بیان و دنیا رو بشناسن. اهل مطالعه و علم و سواد هم نیستن چندان. بیشتر وقتشون رو صرف خوش گذرونی و عیاشی میکنن و میتونن خیلی گروهزده باشن.
در داستان ارباب حلقهها، اتفاقات جدید دنیا، به نظر میرسه وضعیتو به جایی رسونده که اگر هر جامعه، حداقل یه فرد شاخص و پیشرو رو معرفی نکنه، محکومه به نابود شدن؛ چون نشون میده که این جمع، نه تنها هیچ رشدی نکردن بلکه حتی نذاشتن یه فرد پیشرو و روشنفکر، درون جمعشون دووم بیاره و رشد کنه.
بهترین نمایندهی نژاد انسان در داستان ارباب حلقهها، مردی به اسم آراگون هست که سرخوردگی و حقارت انسانها رو به نحوی حمل میکنه و میدونه که بقیه چه قضاوتی در موردش دارن. با این وجود، اون نمیخواد که رویهی اشتباه انسانها رو در پیش بگیره و همدلی زیادی رو از خودش نشون میده.
علاقهاش به یک الف و حمایت و فداکاریش برای هابیتها و منجمله فرودو، همراه شدنش با یه الف و یه دورف، برای سیر و سفر و ماموریت، خود به خود تحسین مخاطب رو بیدار میکنه.
نگاه این داستان به موضوع نژادپرستی این نیست که شما بذارید هر قوم و قبیلهای با هر پیشینهای به قدرت برسه و بهشون بیحد و مرز، اعتماد کنید؛ نگاهش به این معنی نیست که نابهنجاریها و فرهنگ اشتباه هر قوم و قبیلهای رو نادیده بگیرید و فرض کنید که با فرهنگ خودتون برابر هستن؛ بلکه میگه، نه خودتون رو فدای قومی کنید که نمیخواد رشد کنه و نه به قومی اعتماد کنید که تلاشی برای نشون دادن لیاقت و رشد خودش نشون نداده.
این داستان، به جمع بستن افراد یک جامعه و حذف کردن قطعیشون انتقاد میکنه. نمیپسنده که بخوایم کینههای قدیمی رو در طول زمان، معیاری برای قضاوت نسلهای جدید قرار بدیم، بلکه به این موضوع توجه میکنه که جوامع، پتانسیل تغییر دارن و همچنان که نسلشون ادامه پیدا میکنه، هر آن میتونیم انتظار داشته باشیم که رشد کنن یا افراد پیشرو و شاخصی رو درون خودشون به بار بیارن.
به جای نسلکشی و گرفتن حق زندگی از جوامع مختلف، میشه منتظر موند تا دست آوردهای خودشون رو معرفی کنن.
کاری که ما آدما در طول تاریخمون انجام دادیم اینه که محض طمع و سرگرمی، پاشدیم و رفتیم تمدنای کم جمعیتی که بی سروصدا و توی یه گوشه مشغول زندگی هستن رو اشغال کردیم. تمدنایی که اصلا کاری به کار ما هم نداشتن و حتی اسم و زبونشونو هم نمیدونستیم. به جای مدارا یا تلاش برای ارتباط گرفتن هم صرفا زمینا و منابعشون رو کاملا ازشون گرفتیم و خودشونو هم کشتیم. کاری که همین الان هم خیلیها هوس و طمع انجام دادنشو دارن و به شکلهای مدرنی در حالی انجام دادنش هستن.
کاراکتر گالوم یه شخصیت بسیار جالبه که میشه اونو یه آرکتایپ مدرن هم در نظر گرفت که نمونهاش توی بسیاری از آثار برتر سینما پیدا میشه. شخصیت به جنون رسیده و ناامید از جامعه. انسان سرخوردهی امروز که احساس طرد شدگی داره و به دنبال معناست.
گالوم، با باطن حلقه، به یک پیوند بسیار عمیق رسیده که سبب میشه از طرد شدن و جدا افتادنش از جامعه، رنج نکشه. در جریان فیلم ارباب حلقهها، میبینیم که فرودو سعی میکنه تا اعتماد گالوم رو به دست بیاره و اونو به نوعی زندگی اجتماعی برگردونه اما رفتار سطحی نگرانهی دیگران هست که دوباره گالوم رو از بازگشت، پشیمون میکنه.
حلقه نوعی توهم شیرین رو ایجاد میکنه. توهم باوری، برند محبوبی نه تنها در فرهنگ عمومی بلکه در سیستمهای فلسفی مدرن هست. امروزه تئوریهای مختلفی شکل گرفتن که بیشتر شبیه توهم به نظر میرسن؛ مثل باور به ماتریکس، و شما از دیدن افرادی که شدیدا به این موضوعات باور دارن، حسابی تعجب میکنید؛ اما بهتره بدونید که حتی میون مکاتب فلسفی و چیزایی که رسما توی دانشگاههای دنیا تدریس میشه هم انواعی از توهم باوری وجود داره.
این افراد شاید نگن که به چیزی مثل سیستم ماتریکس باور دارن اما با کلمات و روشای خودشون، به این باور رسیدن که زندگی فقط یک توهمه و اصلا هم احساس نمیکنن که افکارشون حماقت آمیزه. علاقهای هم ندارن که این افکارو کنار بذارن چون کنار گذاشتن این افکار، مشخصا مسئولیتهای زیادی رو ایجاد میکنه.
ما در تمام عمرمون، ممکنه با سوالاتی در مورد چیستی زندگی رو به رو باشیم و پیدا کردن جوابشون، ما رو وادار میکنه که وارد جامعه بشیم و جست و جو کنیم. گالوم در نظرم نمونهی افرادی هست که میدونن توهم در یک قلمرو تاریکه اما به سراغش میرن؛ چون از سیر و سفر درون این دنیا دچار ناامیدی شدن. این ناامیدی، مستقیما به رفتاری که از موجودات زنده دیدن برمیگرده. انسانها جوامعی رو تشکیل دادن که به افراد کنجکاو، اجازه نمیده که آزادانه سیر و سفر کنن و جواب سوالات خودشون رو پیدا کنن. این جامعه یک سقف خاص داره و اگر گرسنگی ذهنی شما از حد خاصی فراتر بره، مورد حمله قرار میگیرید و طرد میشید یا مجبورید که مشکلات زیادی رو تجربه کنید.
معمولا همین مرحله هم هست که بسیاری از افراد کنجکاو رو وادار میکنه تا مرزهای جنون رو پشت سر بذارن. جوامعی با سقف کوتاه، بیشتر هم پتانسیل بازتولید افراد نابهنجار رو دارن.
جمعبندی
این مطلب، صرفا به بخشی از مفاهیم درون فیلم ارباب حلقهها اختصاص داره و لزوما یه نقد همهجانبه به حساب نمیاد. با توجه به خوشساخت بودن این فیلم و هنری که در دیالوگپردازی و بازی شخصیتا به کار گرفته شده، پرداختن به محتوا و پیغامای این فیلم، میتونه بهانهی خوبی برای پیدا کردن نوعی ارتباط ذهنی با مخاطبینش باشه.