برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
قانون جنگل| نقد و بررسی فصل دوم بازی تاج و تخت
منتشر شده در تاریخ ۲۱ امرداد ۱۴۰۴
0 بازدید
فصل اول سریال گیم آو ترونز رو میشه یه پیش درآمد در نظر گرفت که کمک میکنه تا با طبیعت شخصیتای اصلی این سریال، آشنا بشیم. حالا مادر اژدهایان تازه داره وارد جامعه میشه و بلوغ فکری و عاطفی رو در مقابله با چالشای بسیار پیچیده ای تجربه میکنه. تا امروز، اون توی محدوده ی بسته ی یه قبیله ی بسیار بدوی بود و انتخاب و اختیار چندانی از خودش نداشت اما امروز، نه تنها سرنوشت خودش بلکه سرنوشت افرادی که در حال دنبال کردنش هستن هم به تصمیمات شخصیش گره خورده.
بازی تاج و تخت، تا الان تونسته 92 درصد رضایت مخاطبای گوگل و امتیاز 9.2 از 10 رو با درصد مشارکت بسیار بالا (بیش از 2 میلیون نفر) به دست بیاره.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان فصل 2 رو لو بده.
قسمت اول فصل دو، آغاز فصل جددی از درگیری ها و مبارزات قدرت در وستروس به حساب میاد. تیریون لنیستر به عنوان دست پادشاه وارد کینگز لندینگ میشه تا به مادرش سرسی در مدیریت حکومت کمک کنه. جافری باراثیون، پادشاه جوان، هنوز با بی رحمی به حکومت خودش ادامه میده.
راب استاک در شمال، به عنوان پادشاه شناخته میشه و در حال برنامه ریزی برای جنگ علیه لنیسترهاست تا انتقام مرگ پدرش ند استارک رو بگیره.
استنیس باراثیون، برادر رابرت باراثیون، ادعای خودش برای تاج و تخت رو مطرح میکنه و با کمک مشاور مرموزش ملیساندر، آماده ی جنگ میشه.
دنریس هم توی بیابون سرخ با چالش بقا دست و پنجه نرم میکنه و در سمت دیوار هم جان اسنو و نگهبانان شب، مشغول کاوش در شمال هستن.
هرچند که این داستان شخصیت های فرعی از طبقه های متوسط جامعه داره اما شخصیت های کلیدی، همگی متصل به یک خونواده ی اشرافی هستن و تصمیمات این افراده که سرنوشت مردم عادی جامعه رو تعیین میکنه.
این یکی از ویژگی های برجسته و چالش برانگیز بازی تاج و تخته. هرچند داستان برای لحظاتی به زندگی مردم عادی هم سرک میکشه اما محور اصلیش روی خاندان های اشرافی و تصمیماتشون تمرکز کرده. این تصمیمات نه فقط سرنوشت شخصیت های کلیدی بلکه سرنوشت کل قلمرو و مردم عادی رو تعیین میکنن.
هرچند که این اتمسفر، بازتابی از ساختارهای قدرت اجتماعی در دوره های تاریخی مشابه و حتی توی بعضی از جوامع مدرن هست اما در بازی تاج و تخت، این موضوع با چالش های اخلاقی و سیاسی ترکیب میشه و نوعی نادیده گیری نسبت به طبقات پایین تر و مردم عادی رو میشه دید. تصمیمات اشراف، به تصویر کشیده میشن اما پیامد های این تصمیمات روی طبقات پایین، معمولا فقط در پس زمینه ی سریال نمایش داده میشه.
این الگوی داستانی، تا حد زیادی تابع ایده آل های بریتانیایی در داستان سرایی هست و این سریال رو بیشتر از اینکه یه کار چند ملیتی جلوه بده، تا حد زیادی بریتانیایی جلوه میده. در عین حال، از محدود محصولات بریتانیایی هست که تونسته به این حد از محبوبیت برسه.
فرهنگ بریتانیایی، معمولا هرگز محبوبیت بین المللی کسب نمیکنه مگراینکه به شکل غیر مستقیم، منظور خودش رو ارائه بده.
بازی تاج و تخت با وجود داشتن عوامل و بازیگرای چند ملیتی، تصویری از سبک داستان سرایی و ایده آل های بریتانیایی داره. تمرکز روی خاندان های اشرافی، مبارزه ی قدرت، سیاست پیچیده و روابط خانوادگی، اغلب به طور همزمان، توی ادبیات و هنر بریتانیایی خودنمایی میکنه. از شاهکارهایی مثل شکسپیر گرفته تا رمان های تاریخی، این سبک تاکید روی مسائل سیاسی و دراماتیک، الگوی غالب در داستان بازی تاج و تخت هم هست.
بازی تاج و تخت با ترکیب عناصر فانتزی، اکشن و درام انسانی، تونسته مضمون های بریتانیایی رو به شکل جهانی و قابل درک تری برای مخاطبایی از فرهنگ های مختلف ارائه بده. به خاطر همین هم این سریال، توی طیف متنوعی از فرهنگها تونست محبوبیت به دست بیاره.
بازی تاج و تخت، ایده آل های بریتانیایی رو به شکل غیر مستقیم اما موثری ارائه میده. ما تحت تاثیر جذابیت جنسی و اکشن و شخصیت پردازی متنوع داستان هستیم اما در نهایت، میبینی همه چیز به خون اشرافی ختم میشه و هرگز با فردی از طبقه ی متوسط یا کسی که خون اشرافی نداره، حتی رو به رو نمیشی چه برسه بخوای باهاش همزاد پنداری کنی.
اشرافیت و اهمیت ثروت موروثی، در اینجا توی ذوق نمیزنه و ناخودآگاه، به شکل ضرورت اجتناب ناپذیر برای ایجاد یک تاثیر ملموس بر جامعه پذیرفته میشه.
بازی تاج و تخت، به شکل زیرکانه ای ارزش های اشرافی و جایگاه ثروت موروثی رو به عنوان بخش طبیعی و اجتناب ناپذیر جامعه نمایش میده. اشرافیت در این داستان نه فقط به عنوان نوعی ساختار اجتماعی بلکه به عنوان مفهومی ضروری برای حفظ نظم و تاثیرگذاری بر جامعه تصویر شده. همه چیز از تعارضات اصلی داستان تا مبارزات قدرت، به نحوی با خون اشرافی و میراث خونوادگی مرتبطه. حتی قهرمانایی که تلاش میکنن این نظم رو تغییر بدن در نهایت خودشون بخشی از همون نظام اشرافی هستن یا به نحوی تحت تاثیرش عمل میکنن.
این نگاه پنهان به اشرافیت، با پیچیدگی های داستانی و شخصیت پردازی چند لایه، به شکلی اجرا شده که مخاطب، بیشتر تحت تاثیر جذابیت های داستان قرار میگیره تا اینکه به طور مستقیم به نقد نظام اجتماعی کشیده بشه. این رویکرد، دقیقا توصیف کننده ی محصول فرهنگی بریتانیایی هست که از روش غیر مستقیم، برای انتقال ارزش های این فرهنگ، استفاده کرده.
این اشرافیت گرایی، زمانی باگ خودش رو نشون میده که شما به خودتون به عنوان فردی غیر اشرافی نگاه کنید و سعی کنید نقشی که توی این دنیا میتونید بازی کنید رو جست و جو کنید.
این نوع روایت، در عین جذابیت، حس محدودیت و حتی بیگانگی رو در مخاطبایی که خودشون رو خارج از نظام اشرافی میبینن ایجاد میکنه.
اگر مخاطب، به عنوان فردی از طبقه ی متوسط یا عادی، خودش رو توی این دنیای اشرافی جست و جو کنه، به سختی میتونه جایگاه واقعی و با ارزشی پیدا کنه چون ساختار داستان به شکلی طراحی شده که قدرت، نفوذ و تصمیم گیری، صرفا در اختیار شخصیت های اشرافی قرار داره.
جمع بندی
داستان از همون ابتدا نوعی هیرارشی* ناگفته و اجتناب ناپذیر رو به تصویر میکشه که در جریانش شخصیت هایی خارج از نظام اشرافی، یا در حاشیه قرار دارن یا به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد هدف خاندان های قدرتمند عمل میکنن. این تصویر، میتونه حس ناتوانی و بی تاثیری رو برای مخاطبی که خودش رو توی همچین نقشی نمیبینه، تقویت کنه.
هیرارشی یا سلسله مراتب، به سیستمی گفته میشه که در جریانش اجزا یا افراد، بر اساس سطح، رتبه یا اهمیت در یک ساختار مشخص، سازماندهی میشن. این ساختار، میتونه در زمینه های مختلفی مثل جامعه، سازمان ها، طبیعت یا حتی مفاهیم انتزاعی وجود داشته باشه. وجه بد این اصطلاح در ارتباط با جوامع انسانی، زمانی خودنمایی میکنه که افراد درون یک طبقه، به خودی خود شانس یا فرصتی برای تغییر موقعیت اجتماعی خودشون نداشته باشن و جامعه شبیه به نوعی جنگل، سازماندهی شده باشه.