برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
تراژدی تحول شخصیت گتو| نقد و بررسی فصل دوم انیمهی جوجوتسو کایزن
منتشر شده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
شاید بشه گفت که توجی، تراژیک ترین شخصیت فصل دوم باشه. حتی نسبت به گتو یا ظرف پلاسمای ستاره ای، پس زمینه ای داره که در عین تراژیک بودن، اونو تبدیل به یک فرد کلیدی و تاثیرگذار کرده.
این مطلب برای بررسی محتوای فصل دوم نوشته شده و چنانچه هنوز این انیمه رو ندیدید، بهتره به مطلب معرفیش رجوع کنید.
این مطلب میتونه داستان انیمه رو تا پایان قسمت 5 لو بده.
در قسمت چهارم از فصل دوم، گتو با توجی مبارزه میکنه و در گرفتن روح نفرین شده اش ناکام میمونه. این موضوع، مثل پاشنه آشیل عمل میکنه چون گتو عملا نمی تونه چیزی که سبب ضعف طرف مقابل میشه رو ازش بگیره و قدرت توجی، یک پدیده ی غیر این جهانی و ناشناخته به حساب میاد. توجی هم در نهایت خونسردی، گتو رو شکست میده و جسد ریکو یا همون ظرف پلاسمای ستاره ای رو به سازمانی که اجیرش کردن تحویل میده.
در اینجا، کاری که ریکو انجام میده اصلا قابل ترحم نیست و حتی میشه رگه هایی از ساده لوحی رو درون هدف زندگیش دید. اینکه یه نفر به هوای عمر جاودان داشتن از موجودات زنده ی دیگه به این صورت سواستفاده کنه، به هیچ عنوان هدف جالبی به نظر نمیرسه و مرگ ریکو و پشیمونی دیرهنگامش از هدف زندگیش، بیشتر از معصومیت، حسی از سطحی نگری رو منتقل میکنه. در اینجا، قدرت عجیب توجی هست که خودنمایی میکنه و به عنوان یه قلاب داستانی، بیننده رو می تونه به دنبال خودش بکشونه. در کنار قلاب اصلی که توصیف کننده ی سیر تحول گتو هست.
حالا زمانیه که گوجو، مرد تک پر و جذاب، از مرگ برمیگرده و تکنیکی که برای شکست توجی کاربردی هستو رو میکنه. انگار که گوجو، یه ابرقهرمان هست که برای شکست نخوردن آفریده شده و نویسنده، همیشه سعی میکنه به هر ضرب و زوری که شده، اونو به شکل شکوهمندانه ای به پیروزی برسونه. حتی برای جذاب تر جلوه دادنش، شما نمیبینید که حالتی از بیچارگی و خستگی بهش دست بده و ژست ایستادنش و حرافیش در اوج مبارزه هم حفظ میشه.
اینجاست که توجی بالاخره دهن باز میکنه و داستانی که مشتاق شنیدنش هستیم رو میگه.
بخش پایانی قسمت چهارم، درگیر صحبت هایی درمورد کشتن یا نکشتن و تفاوت جادوگرها و انسان های عادی میشه. نظراتی که گتو و گوجو در خارج از محدوده ی کمدی، رد و بدل میکنن و نقدایی که نسبت به افکار همدیگه دارن، سرنخ های مهمی درمورد تغییر رویه هایی که در طول زمان رخ میده، رو میکنه.
از همینجا هم میشه حس کرد که گوجو یه شخصیت بی تفاوت تر نسبت به نحوه ی کار کردن دنیا داره و در فردیت خودش به عنوان یه فرد بسیار قدرتمند، کمبودی احساس نمیکنه اما گتو، شخصیت منتقدتری رو نشون میده و در قسمت بعد که یکسال بعد از این حوادث رو به تصویر میکشه، گتو مجبور میشه تا در خلوت خودش، به اینکه واقعا میخواد توی این دنیا چه نقشی داشته باشه فکر کنه. اینجا زمانی هست که گوجو قدرت بیشتری پیدا کرده و به کرار برای ماموریت های انفرادی فرستاده میشه و همین هم کافیه که کیفیت رفاقت این دو نفر، کمرنگ بشه.
ریکو به عنوان محرک اولیه، هنوز هم به باورها و ارزش های گتو تلنگر میزنه و تحت تاثیر ابراز عقیده ی یک جادوگر درجه ی یک به اسم یوکی تسوکومو، ایده ی اجباری کردن تکامل، به ذهن گتو خطور میکنه.
اصولا انرژی نفرین شده، چیزی هست که توسط همین انسان های غیر جادوگر و ضعیف ایجاد میشه و تصویری ماورائی از افکار و احساسات و کارهای منفیشون هست و هرچقدر هم اهالی مدرسه ی جوجوتسو تلاش کنن، انسان های عادی، در اکثریت هستن و انرژی منفیشون، تولید میشه و بر علیه خودشون کار میکنه.
گتو هم با خودش میگه که پس بیا شروع کنیم به کشتن هر چی آدم معمولیه و آدما رو مجبور کنیم که همه شون تکامل پیدا کنن و قدرتمند تر بشن.
تراژدی ریکو تنها آسیب روانی گتو به حساب نمیاد و توی اپیزود پنجم، مرگ همکلاسی گتو و داستان دو کودک جادوگر رو شاهد هستیم که به مراتب، بیشتر از قضیه ی ریکو می تونن تاثیرگذار باشن. طبیعتا در نظر یکی مثل گتو، بچه های جادوگر، نه تنها لایق چنین زندگی دردناکی نبودن بلکه اونا رو افراد تکامل یافته تری نسبت به مردم عادی میدونه و دیدن همچین وضعیتی کافی هست که ترجیح بده دنیا رو از افراد غیر جادوگر، پاکسازی کنه.
هرچند که شاید این انیمه سعی کرده باشه نوعی توجیه تردید برانگیز و قوی برای شخصیت های شروری که قصد نابودی افراد غیر جادوگر دارن دست و پا کنه اما چنانچه لایه های مختلف این داستان رو باز کنیم، میشه حس کرد که گتو صرفا به نوعی همزادپنداری با جادوگرهایی رسیده که مجبور به تحمل یک وضعیت بد، در کنار غیر جادوگر ها هستن و آسیب روانی بسیار آشنایی درمورد افرادی هستن که با یک تفاوت اساسی نسبت به عرف جامعه متولد میشن و مجبورن به خاطر این تفاوت، فشار روانی یا کمبود های زیادی رو تجربه کنن.
جدایی گتو از گروه آدم خوبا هم نه به صورت نرمال بلکه تحت تاثیر یک موقعیت پر از خشم و فشار روانی اتفاق میوفته. گتو وقتی با مرگ بچه های روستایی جادوگر رو به رو میشه، اولین اقدام خودسرانه ی خودشو انجام میده، کل روستا و حتی پدر و مادر بچه ها رو به قتل میرسونه. این کار باعث میشه تا به اعدام محکوم بشه و طبیعتا برای فرار از این مجازات، راه خودش رو جدا میکنه و به سمت برادران شریر خودش میره.
اینجا زمانی هست که یک گروه ماورایی به اسم گروه ستاره ایجاد میشه و هدفش هم به طور روشنی، پاکسازی دنیا از افراد غیر جادوگر هست.
ما چیزی غیر از ناراحتی گوجو بابت از دست دادن رفیقش نمیبینیم و عملا نه انتقادی و نه تلاش چندان دندون گیری جهت منصرف کردنش رخ نمیده. شاید چون اصلا چنین توانی درون ابرقهرمان مدرسه ی جوجوتسو وجود نداره اما همینکه تلاش چندانی صورت نمیگیره کافی هست که این اتفاق مهم، یعنی جدا شدن گتو از مدرسه ی جوجوتسو، به شکل دراماتیکی رخ بده و قلب بسیاری از بیننده ها رو با خودش همراه کنه و از دید گتو به دنیا و اتفاقات بدی که داره درونش رخ میده، نگاه کنه.
ازینجا به بعد، داستان دیگه اهمیت خاصی به گتو نمیده و سراغ پیچش های جدیدی میره. یه جمع بندی خیلی نابهنجار و احساسی برای فردی که انگیزه و اهداف شریرانه ای در پیش گرفته، بدترین کاری هست که شما می تونید توی داستانی انجام بدید که مخصوص بچه ها و نوجوونا درست شده چون مخاطب بالقوه ی چنین انیمه ای، دقیقا توی سنی هست که خیلی تاثیرپذیره و دنبال الگوهای شخصیتی خودش میگرده.
حتی نقطه عطف بخش بعدی داستان، مجددا درمورد یه تراژدی مشابه هست که بیشتر از تشریح دقیق انگیزه ی شخصیت ها، سعی میکنه احساسات بیننده رو تحریک کنه تا با یه شخص که تصمیمات شرورانه ای گرفته، به همزاد پنداری برسه.