برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
بررسی بازخورد منتقدین نسبت به فیلم مگان 2
منتشر شده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
0 بازدید
مگان 2 در حالی ساخته شد که انتظار میرفت بتونه حداقل به اندازه ی قسمت اول، سودآور باشه و با امید زیادی، بودجه شو تا حد زیادی افزایش دادن اما تراژدی ای که دچارش شد، نقاط الهام بخش جالبی داره که در جریان این مطلب، سراغ بررسیشون خواهیم رفت.
در قسمت دوم، سعی شد که داستان پیچیده تر و به مراتب اکشن تری تدارک دیده بشه اما در مقابل بودجه ی 20میلیون دلاری ای که صرفش شد، فروش چندان جالبی نداشت. فروش افتتاحیه حتی نسبت به قسمت اول، کمی پایین تر شد ولی هنوز هم برای یک فیلم ترسناک با بودجه ی متوسط، عملکرد خوبی به حساب میاد.
دو سال بعد از اتفاقات قسمت اول، سازنده ی مگان تصمیم میگیره دوباره فعالش کنه تا با ربات نظامی خطرناکی به اسم املیا مبارزه کنه. این ربات نظامی، با سرقت از تکنولوژی مگان ساخته شده. مگان در تیم انسان ها قرار میگیره و باید از بچه ی جدیدی مراقبت کنه اما نیت واقعیش، مبهم جلوه میکنه.
از جمله نکات مثبتی که بهش اشاره شده، شخصیت پردازی پیچیده تر مگان هست که برخلاف قسمت اول، دیگه لزوما یک ماشین قاتل نیست و شخصیت انسانی تر، با توانایی تقلید و درک احساسات پیدا کرده. این تغییرات باعث شده که ترس درون قسمت اول، تبدیل به یک اتمسفر فلسفی بشه.
داستان از نظر بعضی از منتقدها، طراحی واقع گرایانه تری داره و ترندهای هوش مصنوعی و دغدغه های اخلاقی روز، در جریان گسترش داستان فیلم، مورد استفاده قرار گرفتن.
بعضی از منتقدها از دیالوگ های مگان تعریف کردن و عقیده دارن که طعنه ها و کمدی درون حرفاش خیلی خوش تراش تر شده.
اما انتقادات منفی رو نمیشه نادیده گرفت. خیلیا با موضوع تغییر ژانر، کنار نیومدن و عقیده دارن که اون ترس محبوب قسمت اول، تبدیل شده به اکشن جاسوسی. خیلیا عقیده دارن که فیلم از مسیر موفق قسمت اول منحرف شده و با ژانر جدید، مخاطب اصلی خودش رو از دست داده.
شعارهای سطحی درباره ی هوش مصنوعی، در قسمت دوم باعث شده تا مخاطبا واکنش نشون بدن و عقیده دارن که پیام های اخلاقی فیلم درباره ی خطرات هوش مصنوعی، بیش از حد مستقیم و شعاری مطرح شده و همین هم تاثیرگذاری فیلم رو کم میکنه.
فیلمنامه ازنظر خیلی ها شلوغ و غیرمنسجم شده و آش شله قلم کاری از ژانر جاسوسی، ربات های نظامی و پیچش های داستانی به حساب میاد که گاها هارمونی خوبی ندارن.
شخصیت پردازی آملیا و کریستیان هم زیر سوال رفته و بعضیا عقیده دارن که ضعیف شده و ربات جدید، یعنی آملیا، کاریزمای چندانی نداره و بازیگر نقش کریستیان هم خیلی مصنوعی بازی میکنه.
این فیلم تا زمان تحریر این مطلب، صرفا 38میلیون دلار فروش داشته و حتی نسبت به موفقیت قسمت اول هم فروش خیلی کمی رو تجربه کرده.
قسمت اول با بودجه ی 12میلیون دلار درست شد و تونست 180میلیون دلار بفروشه در حالی که بودجه ی این قسمت، بیشتر از 20 میلیون دلار بوده.
این فیلم در معرض رقابت با کارهایی مثل بالرین و چگونه اژدهای خوب را تربیت کنیم قرار گرفت و بعضیا عقیده دارن که بازاریابیش نسبت به قیمت اول، ضعیف تر بود که با این موضوع، زیاد موافق نیستم.
داستان پیچیده تر میشه و اون حس ترسناک فیلمای کلاسیک رو دیگه نمیشه توی قسمت دوم دید که طبیعتا مخاطب بالقوه رو دلسرد کرده و درنهایت تا اینجا، نقدهای متوسطی رو شاهد هستیم.
به شخصه حتی قسمت اول این فیلم رو هم نپسندیدم و درنظرم کار متوسطی بود و در جریان تحلیل اخبار قسمت دوم هم یادآوری این زاویه ی دید، بد نیست.
مگان بیشتر شبیه نوعی شوآف تکنولوژیک هست و چندان ترسناک هم نیست. احساسات به شکل خیلی سطحی نگرانه ای ارائه شدن و خطرات هوش مصنوعی هم صرفا در خدمت درست کردن یه کار هیجان انگیز، مورد بررسی قرار گرفتن.
درواقع حتی تعجب میکنم که چرا قسمت اولش به عنوان یه کار ترسناک شناخته شده چون بیشتر شبیه یه کمدی سیاه آمریکایی بود و این در همچین مواقعی، این حس بهم دست میده که آمریکایی ها توی توهم زندگی میکنن و همین باعث میشه که تحت تاثیر الگوهای ترس درون همچین فیلم هایی قرار بگیرن.
مگان و خیلی از فیلم های ترسناک آمریکایی اخیر، بیشتر شبیه کارهای کمدی هستن و لزوما تجربه ی واقعی وحشت رو نمیشه درونشون دید. یه عروسک با چشم آبی و رقص تیکتاکی، نمیتونه نماد تهدید هوش مصنوعی باشه و بیشتر شبیه شوخی با اضطراب های مدرن هست و هیچ مواجهه ی واقعی ای اتفاق نمی افته.
انگار بعضی از این فیلم ها سعی دارن ترس رو با هیجان سطحی و جلوه های بصری جایگزین کنن و عملا وارد اون تاریکی درونی ای که میتونه آدم رو بلرزونه نمیشن. ترس واقعی، اونی هست که از دل روابط انسانی و چیزهایی که نمیشه اسمی براشون گذاشت بیرون بیاد نه داستان یه ربات که تصمیم میگیره با وای فای قهر کنه و به آدما حمله کنه.
جیسون بلوم به عنوان تهیه کننده ی اصلی بلوم هوس، در واکنش به شکست این فیلم گفت: ما فکر میکردیم مگان مثل سوپرمنه. میتونیم هر کاری باهاش بکنیم. ژانر رو عوض کنیم، ظاهرش رو تغییر بدیم، از ضد قهرمان، تبدیلش کنیم به قهرمان... و کلاسیک ترین اشتباه رو کردیم: بیش از حد روی محبوبیتش حساب کردیم.
ایشون اعتراف کرده که بعد از دیدن آمار فروش، وارد یه مارپیچ افسردگی شده و گفت: فکر میکردیم مردم هر نسخه ای از مگان رو دوست دارن ولی واقعیت اینه که اون لحظه ی وایرال رو نمیشه تکرار کرد. مردم همون مگان اول رو میخواستن، نه یه نسخه ی علمی تخیلی با حال و هوای ترمیناتور.
سازنده ها به نظر میرسه که فکر میکنن تغییر ژانر و تاریخ اکران تابستانی یا فشار زمانی و نداشتن لحظه ای که پتانسیل وایرال شدن داشته باشه، دلیل اصلی فروش پایین هست اما به شخصه با این موضوع مخاطب هستم و در ادامه درمورد دلیل محبوبیت قسمت اول، توضیحاتی رو میتونید بخونید.
سازنده ها فکر میکنن که نباید از ژانر ترسناک، وارد ژانر اکشن و علمی تخیلی میشدن و این کار باعث شده که مخاطب سردرگم بشه ولی حتی ادامه دادن همون ژانر ترسناک هم با تکیه به ایده های افرادی که چندان ایده هاشون بازارپسند و خلاقانه نیست هم نمی تونست لزوما به فروش قسمت دوم کمک کنه.
بعضیا عقیده دارن که اگر این کار توی زمستون منتشر میشد، رقبای کمتری پیدا میکرد و میتونست بیشتر بفروشه یا اگر کارگردان وقت بیشتری برای توسعه ی فیلم داشت، میتونست کار خفن تری بسازه.
مثلا کارگردانش گفته که قصد داشته مگان رو به عنوان شخصیتی قابل همدردی نشون بده، نه صرفا شرور. ولی این تغییر باعث شد فیلم از فضای ترسناک فاصله بگیره و مخاطب نتونه باهاش ارتباط بگیره.
درواقع سازنده ها خودشون هم فهمیدن که توی توهم برند مگان گیر افتادن و شنیدن این حرفا، خیلی مایه ی تاسفه. یه حرکت به شدت نابخردانه رو میشه شاهد بود و انگار عوامل فیلم سعی کردن توی زمینه هایی کار کنن که اصلا تخصصش رو نداشتن و باعث شده که درنهایت بی سلیقگی، قسمت دوم رو بسازن.
فیلمنامه نویس قسمت اول و دوم فیلم مگان، یکی هست و اسمش آکیلا کوپره ولی این اسم نباید جا بیوفته و اونم فردی هست که در طراحی داستان قسمت اول، به این فیلمنامه نویس کمک کرد یعنی جیمز وان که توی رزومه اش کارای معروفی مثل کانجورینگ و آکوامن رو داره.
قسمت دوم، همکاری آکیلا کوپر با کارگردان این فیلمه و فیلمنامه ی نهایی رو خوده کارگردان نوشته. رسما حتی خود آکیلا هم کنار زده شده که نوعی بی احترامی به خالق اثر هست.
ردپای جیمز وان رو بیش از سبک و طرز فکر بقیه ی عوامل این فیلم میشه در قسمت اول مشاهده کرد و دقیقا با کنار رفتن ایده های همین فرد هم هست که قسمت دوم، جذابیت خودشو از دست میده.
آکیلا کوپر خودش گفته که در قسمت دوم قصد داشته مگان رو از یک شخصیت ترسناک صرف، به موجودی پیچیده تر و قابل همدردی تبدیل کنه اما این تغییر، همون طور که گفته شد، باعث شد که مسیر فیلم از مسیر اصلی خودش منحرف بشه و مخاطب رو سردرگم کنه.
جیمز وان یکی از چهره های برجسته ی سینمای ترسناک مدرن به حساب میاد و به راحتی میشه حس کرد که مخاطبای قسمت اول مگان، منتظر بیشتر شدن حس و حال کارای جیمز وان بودن، حتی اگر نمیدونستن که همچین آدمی پشت خلق شدن چنین داستانی وجود داره.
جیمز وان پادشاه ترس های تجاری به حساب میاد و ممکنه بارها اسم فیلم اره، کانجورینگ و فیلم سریع و خشن و آکوامن رو شنیده باشید. جیمز وان به خاطر خلق فضاهای ترسناک با بودجه ی کم ولی تاثیر بالا شناخته میشه و فیلم اره رو صرفا با بودجه ی 1.2 میلیون دلار ساخت که بیشتر از 100 میلیون دلار فروخت. فیلم های احضار، مثل آنابل، The Nun و کانجورینگ، قشنگ نشون میدن که چقدر ردپای سبک خاص جیمز وان در قسمت اول مگان، پررنگ هست.
جمع بندی
جیمز وان معمولا ترس رو با روایت روانشناختی و جلوه های بصری مینیمال ترکیب میکنه ولی در سال های اخیر، وارد پروژه های تجاری و بزرگتر شده و آکوامن رو چند سال قبل از مشارکت در مگان ساخت.
چه موجود لایقی حقیقتا، هرچند که به شخصه از محتوای فیلم هاش بیزارم و انتقادات زیادی نسبت بهشون دارم اما نمیشه نبوغ و مهارتش رو انکار کرد. جای خالیش توی قسمت دوم مگان جوری هست که از خودم میپرسم سازنده های این فیلم، پیش خودشون چی فکر کردن که ذهن جیمز وان رو حذف کردن و خودشون توی داستان دست بردن؟
چیزی که تاسف آورتره اینه که فکر کردن خود چهره ی مگان برای پول درآوردن کافیه. اینقدر سطحی نگرانه به این سناریو نگاه کردن.