برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
معرفی و بررسی سریال پرسی جکسون و المپ نشینان
منتشر شده در تاریخ ۴ شهریور ۱۴۰۴
0 بازدید
سریال پرسی جکسون در ژانر فانتزی آمریکایی و تا حد زیادی مناسب بچه ها و نوجووناست. این سریال که براساس یه مجموعه رمان ساخته شده، از سال 2023 در حال انتشاره و تا امروز تونسته امتیاز خوب 7 از 10 رو از مجموع 41 هزار مشارکت کننده در سایت IMDb به دست بیاره.
این سریال آمریکایی، به لحاظ ظاهری، یه ترکیب رندوم از رنگین پوستاست و قیمه های ایدئولوژی های مدرن رو با ماست داستان های تاریخی ترکیب کرده.
این نقد بیشتر به معرفی سریال اختصاص داره و مناسب افرادیه که هنوز این سریال رو شروع نکردن یا اوایل کار هستن و دوست دارن بدونن همچین اثری ارزش دیدن داره یا نه. در اینجا توضیح داده میشه که این سریال سراغ چه مسائلی رفته و اتمسفرش به سلیقه ی چه افرادی نزدیک تره.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان سریال رو لو بده.
قسمت اول سریال پرسی جکسون و المپ نشینان، داستان پرسی، پسر 12 ساله ای رو روایت میکنه که متوجه میشه قدرت های فراطبیعی داره و یک نیمه خداست. پرسی توی مدرسه دچار مشکلاتی مثل تمرکز پایین میشه و موجودات افسانه ای رو میبینه که ظاهرا بقیه قادر به دیدنشون نیستن. این موضوع باعث میشه تا از مدرسه اخراج بشه.
در جریان سفر به کلبه ای در مونتاک، مادر پرسی بهش میگه که پدرش یک خداست و پرسی هم یک نیمه خدا. این حقیقت قراره برای پرسی شوکه کننده باشه ولی سریال ظاهرا توی پرداختن به احساسات اینچنینی مهارت خاصی به خرج نداده.
دوست پرسی، گروور، که یه موجود نیمه انسان و نیمه بز هست بهش میگه که وظیفه داره از پرسی مراقبت کنه و برای اولین بار از پاهای بزیش رونمایی میکنه.
در جریان رفتن به کمپ موجودات نیمه خدا، موجودی به اسم مینوتور بهشون حمله میکنه و مادر پرسی کشته میشه که این موضوع هم به سرعت رد میشه و هیچ تاثیر دراماتیک خاصی روی ذهن پرسی 12 ساله نداره.
تعداد زیادی اتفاق میوفته بدون اینکه توضیح روشنی داده بشه چون دلیل همه ی اتفاقات، به یه سری موجود برمیگرده که اومدن روی زمین، کلی بچه درست کردن و رفتن.
ایده ی اصلی داستان اینه که خدایان و موجودات افسانه ای، هرگز به طور کامل از جهان آدما جدا نشدن؛ اونا هنوز روی زندگی انسان ها تاثیر میذارن و در نتیجه، اتفاقات زیادی به وجود میاد که ریشه در این ارتباط داره.
در اینجا، انگار سازنده ها انتظار دارن که مخاطب با پیش فرض هایی درباره ی اساطیر یونانی سراغ سریال بیاد یا حداقل درموردشون کنجکاو باشه و صبر کنه.
حالا جالبه وقتی میری توی کمپ، اغلب پرسنلش خیلی آمریکایی وار برخورد میکنن و این وضعیت مهد کودکی، براشون نرمال و توجیه شده است.
این کمپ، حالت طنزآمیز و گاهی بچه گانه داره که سعی داره با ترکیب اتفاقات با ویژگی های یه اردوگاه تابستونی، جنبه ی ماجراجویانه ی سریال رو افزایش بده.
انگار که سریال میگه درسته یه فاجعه ی جنسی رخ داده ولی صحبت در مورد یه سری از خدایان افسانه ایه و صبر کن تا برات توجیهش کنم. پرسی جکسون به طور خاص تلاش میکنه تا جنبه های افسانه ای و سرگرم کننده ی این قصه ها رو برای مخاطب نوجوون برجسته کنه اما وقتی عمیق تر نگاه کنیم خیلی از این داستان ها صرفا تصویری از بی مسئولیتی و پیامدهای اخلاقی نه چندان جالبی هستن که ماهیت اساطیر یونانی رو زیر سوال میبرن.
داستان هایی که در جریانشون خدایان به دنیای انسان ها وارد میشن و به شکل سهل انگارانه ای دست به اعمالی میزنن که پیامدهای سنگینی داره، میتونن توجیهی برای تبعیت از داستان های اصلی باشن اما هم زمان، چالش هایی درمورد درک معنای اخلاقیشون درست میکنن.
این ساده سازی ها اصلا جالب به نظر نمیرسه و میتونه تاثیر بدی روی ذهن بچه ای داشته باشه که هنوز دنبال کشف هویت و تعلقات خودشه. چی میشد اگه یه بشر زمینی همچین کاری میکرد و کلی بچه درست میکرد و تنهاشون میذاشت؟
وقتی بچه ها با مفاهیمی رو به رو میشن که به طور سطحی یا بدون در نظر گرفتن عواقب واقعی نمایش داده میشن، ممکنه این پیام رو دریافت کنن که مسئولیت پذیری با اهمیت به روابط انسانی، چندان مهم نیستن.
اگر این اتفاق در زندگی واقعی رخ بده یعنی یه فرد زمینی بخواد با بی مسئولیتی، بچه های زیادی دنیا بیاره و ولشون کنه، وضعیت کلا متفاوت و به شدت پیچیده میشه. همچین رفتاری میتونه پیامدهای جدی اخلاقی، اجتماعی و روانی داشته باشه. این بچه ها ممکنه با چالش های بزرگی مثل احساس ترک شدگی، عدم تعلق و مشکلات مربوط به اعتماد به دیگران مواجه بشن. علاوه بر این، جامعه ای که همچین رفتارهایی درونش رخ میده، ممکنه به بحران های اجتماعی یا حتی فرهنگی دچار بشه.
کارای هنری و داستان های جدید، لازمه به طور مسئولانه تری به همچین موضوعاتی بپردازن حتی اگر داستانشون فانتزی باشه، باید حس مسئولیت پذیری یا عواقب واقعی رو به شکل مناسبی منتقل کنن.
توی این داستان، سعی داره تلقین کنه که ببین، درسته که پدرن تو رو مثل صدها بچه ی دیگه اش ول کرده و رفته ولی عوضش یه سری قدرت داری که خداگونه هستن و با پرورش دادنشون میتونی وارد ماجراجویی های جذابی بشی. ایده ای بسیار لوس و نابهنجار.
همچین روایتی میتونه برای خیلی از مخاطبا، حس ناخوش آیندی درست کنه بخصوص وقتی پیام اصلی داستان، به نوعی نادیده گرفتن مسئولیت والدین (در این مورد خدایان) رو توجیه میکنه. ایده ی اینکه فرد باید فداکاری یا آسیب عاطفی ناشی از ترک شدن رو با دست آورد های شخصی و قدرت های ماورایی جبران کنه، ممکنه سطحی و حتی ناسازگار با مسائل روانشناختی واقعی به نظر برسه.
این نوع پیام ها، به ویژه در داستان هایی که برای بچه ها ساخته میشن، باید با دقت بیشتری پرداخته بشن. خیلی از بچه ها ممکنه با چالش های مشابهی مثل احساس ترک شدگی یا کمبود توجه والدین رو به رو باشن و همچین داستان هایی می تونن تاثیرات منفی روی نحوه ی درک این تجربه ها داشته باشن.
حتی اگر درنظر بگیریم که این سریال یه نگاه نمادین به اساطیر یونانی داره باز هم نتونسته تحت روابط علت و معلولی توجیه شده ای، این اساطیر رو به تصویر بکشه و نوعی جبرگرایی، درونش هست که انگار سعی داره مخاطب رو به زور مجبور کنه تا با بی بند و باری و چند همسری، به شکل غیر مستقیمی کنار بیاد و توجیه شده درنظرشون بگیره.
سریال پرسی جکسون تلاش کرده این اساطیر رو با مفاهیمی مثل جبرگرایی، روابط پیچیده ی خدایان و جنبه های تاریک و نابهنجار ترکیب کنه، اما درنهایت، پیام هایی رو منتقل میکنه که شاید برای مخاطب های حساس، مشکل ساز بشه.
اساطیر یونانی همیشه پر از داستان های پیچیده درباره ی روابط پرتنش و رفتارهای غیرمسئولانه ی خدایان بوده. اقتباس های مدرن مثل این سریال، گاهی تلاش میکنن با ساده سازی این مفاهیم یا حذف جنبه های ناخوش آیند، این مفاهیم رو برای مخاطب معاصر، جذابتر و قابل هضم تر کنن اما این ساده سازی ها میتونه باعث انتقال پیام های نادرستی بشه، مثل پذیرفتن بی مسئولیتی به عنوان یک بخش طبیعی از قدرت یا جبرگرایی به عنوان یک حقیقت اجتناب ناپذیر.
مشکل اصلی اینه که به جای پرداختن عمیق و انتقادی به رفتارهای خدایان و پیامد کاراشون، سریال گاهی این جنبه ها رو به شکل فانتزی یا سرگرم کننده ای مورد استفاده قرار میده و از سوالات اخلاقی پیچیده ای که مخاطب ممکنه داشته باشه، چشم پوشی میکنه.
قسمت دوم این سریال با ورود پرسی به کمپ نیمه خدایان شروع میشه. پرسی تلاش میکنه جایگاه جدید خودش رو پیدا کنه و به شکل نه چندان قابل باوری، با واقعیت های جدید زندگیش کنار بیاد.
پرسی در محیط کمپ با شخصیت هایی مثل دیونیسوس به عنوان مدیر کمپ و کیرون، مربی نیمه خدایان آشنا میشه و کیرون بهش توضیح میده که باید منتظر باشه تا پدرش اونو به عنوان فرزند قبول کنه.
پرسی در کابین هرمس مستقر میشه، جایی که بچه های خدایان ناشناخته که عملا هنوز والد غیر این جهانیشون اونا رو گردن نگرفتن مستقر میشه و با لوک، یکی از بچه های هرمس دوست میشه.
در جریان یه رویداد، پرسی با کلاریسا، دختر آرس رو به رو میشه که سعی داره تحقیرش کنه اما در جریان یه مبارزه، پوزیدون پرسی رو به عنوان فرزند خودش قبول میکنه.
در نهایت پرسی متوجه میشه که زئوس اونو متهم کرده به دزدیدن صاعقه اش و جنگی بین خدایان در حال شکل گرفتنه. گروور هم به پرسی میگه که مادرش زنده است و در دنیای زیرین، پیش هادس زندگی میکنه.
توی این قسمت، زئوس پرسی رو متهم به دزدیدن صاعقه اش میکنه چون صاعقه مهم ترین نماد قدرتش هست و اگر کسی این قدرت رو داشته باشه، میتونه تهدید بزرگی برای زئوس و خدایان هم رده اش به حساب بیاد. میشه گفت این اتفاق، تصویری از عدم اعتماد عمیق بین خدایان و نیمه خدایان هست.
اما اینکه زئوس به عنوان یکی از قوی ترین خدایان اینطور عمل میکنه، تلاش نویسنده برای بازسازی تصویری هست که از این خدا در اساطیر وجود داره. زئوس همیشه به شدت نگران حفظ قدرت و جایگاهش هست و گاهی تصمیم های احساسی و بدون تحقیق کافی میگیره. این رویکرد، زئوس رو در اساطیر یونانی به شخصیتی پیچیده تبدیل کرده که اگرچه خدای آسمان ها و فرمانروای المپ نشینان هست اما در عین حال، رفتارهای انسان گونه ای مثل بی اعتمادی و خودمحوری رو میشه ازش دید.
در این داستان هم اتهام زئوس، درواقع محرک اصلی سفر و ماجراجویی های پسربچه است چون اون مجبوره بیگناهی خودش رو ثابت کنه و تعادل بین جهان خدایان و انسان ها رو حفظ کنه.
داستان با همچین محرکی شروع میشه. با همچین واکنش بچه گانه ای از یک خدا که هزارتا بچه درست کرده و قدرت کنترل بسیاری از پدیده های طبیعی رو داره. شما چه الگویی توی این داستان میبینید؟ همچین داستانی دقیقا چطوری قراره تاثیر مثبتی روی ذهن مخاطب بذاره؟ در نظر من که بیشتر شبیه یه جور کل کل بچه گانه است.
داستان پرسی جکسون از این لحاظ میتونه کلیشه ای یا حتی بی مبنا به نظر برسه. به ویژه وقتی همچین محرکی، به عنوان نقطه ی شروع داستان انتخاب شده. رفتار زئوس در اینجا بیشتر به رفتار یه شخصیت کودکانه شباهت داره تا یه خدای مقتدر و حکیم.
الگویی که اینجا به چشم میخوره شاید چیزی باشه که توی خیلی از داستان های فانتزی جوان محور وجود داره: ایجاد بحران از طریق یه سوتفاهم یا واکنش بیش از حد، با این هدف که قهرمان داستان در طول ماجراهای خودش به نوعی بلوغ برسه و در نهایت، نظم رو به دنیا برگردونه. اما این الگو در اینجا به شدت ساده سازی شده و گاهی پیام های اخلاقی رو قربانی جذابیت های سطحی داستان میکنه.
جمع بندی
یکی از مشکلات اینجاست که به جای ارائه ی یه داستان منطقی و مبتنی بر روایط علت و معلول محکم، روایت بیشتر به هیجان های گذرا و تضادهای کلیشه ای متکی هست. این رویکرد، به ویژه برای مخاطب نوجوان که هنوز در حال شکل دادن به هویت و ارزش های خودشه، میتونه مسئله ساز بشه چون ممکنه پیام های غیر مسئولانه یا سطحی ای برداشت بشه.
به جای ارائه ی همچین محرک ساده ای، داستان میتونست به شکل عمیقتری وارد مسائل روان شناختی یا اسطوره شناختی بشه مثلا با نمایش چالش های واقعی بین خدایان و انسانها، مسئولیت ها و پیامد ها اعمال. متاسفانه در قالبی که انتخاب شده، این تضادها گاهی تبدیل به نوعی کل کل بچه گانه میشن که تاثیر عاطفی یا فکری عمیقی روی مخاطب نمیذارن.