برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی سریال 1899
منتشر شده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
حتی تا اواسط اپیزود اول سریال 1899، با خودم فکر میکردم که همچین چیزی خیلی بعیده که توجهمو جلب کنه و راغبم کنه که ادامهاش بدم. حدسم این بود که یه سریال بیخودی راز آلوده که میخواد بیننده رو کنجکاو کنه و روابط علت و معلولی جالبی هم نداره.
اما وجه روانشناختی سریال 1899، چالشهای جالبی رو پیش روی مخاطبش میذاره و خوراک آدماییه که به شناخت ذهن آدما و حد و مرزاشون علاقه دارن. ممکنه که بعضا این سریالو با ژانر ترسناک بهتون معرفی کنن ولی حقیقت اینه که صحنهی منزجر کنندهی بخصوصی نداره و بیشتر، فضای راز آلودی رو به تصویر میکشه. اینطوری نیست که پر از قتل و خشونت و بیرحمی باشه و باعث بشه که شب خواب بد ببینید. حتی من که از فیلم و سریالای ترسناک فراریام و خوشم نمیاد صحنههای منزجر کننده ببینم، با خیال راحت نشستم و 1899 رو دیدم و کلی هم لذت بردم.
داستان در مورد برموردا هست و اینو از توجه به کاور سریال هم میتونید متوجه بشید. داستانی پر از سمبلهای مرتبط که آدما به کمک روانشون و تصمیماتی که اتخاذ میکنن، درگیر سرنوشت خودشون میشن. این یه نمادپردازی جالبه که ممکنه گاها شما رو یاد اتمسفر فیلم مکعب یا مقصد نهایی بندازه. با این وجود، من وجه روانشناختی این سریال رو بیشتر میپسندم و به نظرم سوالات و مفاهیم فلسفی جالبی رو به تصویر کشیده.
فضای سریال، کلاسیک هست و از این بابت، معاشرتها و لباسا و فرهنگ نوستالژیکی رو به تصویر میکشه.
این سریال، محصول سال 2022 هست و طبیعتا خیلیها منتظر فصل دومش بودن اما خالقای این اثر، با کمال تاسف، اعلام کردن که فعلا ساخت فصل دوم این سریال، کنسله. درسته که 1899 تونست توجه منتقدا رو به خودش جلب کنه و هنوزم رتبهی خوبی تویIMDb داره؛ امتیاز 7.3 از 10، اما از اونجایی که پروژهی پر هزینهایه و تعداد افرادی که سریالو تا اپیزود آخر فصل یک دیدن، چیزی حدود 50 درصده، ساخت فصلای بعدیش هم کنسل شد. خب این مایهی تاسفه چون 89 درصد مخاطبای گوگل هم پسندیدنش و توی سایتای دیگه هم رتبههای خوبی به دست آورده.
خالقای این اثر، همون افرادی هستن که سریال معروف داروکو ساختن. دارک، سریال به مراتب موفقتریه و طبیعی هم هست که سازندههای 1899 تصمیم گرفتن که تمرکز خودشون رو روی پروژههای بهتری بذارن.
کنسل شدن این سریال، توی زمانی رخ داد که نتفلیکس، اصلا آمادگی ضرر کردن رو نداشت و با توجه به هزینهای که پای این سریال شد، انتظار داشتن که بتونه سود خیلی بیشتری رو بهشون برگردونه. برای همین هم روی ادامه دادن همچین سریالی قمار نکرد و سراغ گزینههای بهتر یا بهتره بگیم کم هزینهتر رفت.
سریال 1899 ارزش تماشا کردن داره؟
امتیاز منتقدا به این اثر، امتیاز خوبی به حساب میاد و حتی تماشاچیای عمومیش هم امتیاز قابل قبولی رو بهش دادن. همونطور که گفته شد، سریال پر هزینهای بوده و مایهی داستانی جالبی هم داره. اگه به عنوان یه فرد علاقهمند به ژانر ترسناک به سراغش برید و دنبال هیجانزده شدن باشید، ممکنه به راحتی ناامیدتون کنه؛ اما اگه علاقهمند به داستانای رازآلود هستید و علاقه دارید که جهانبینیتون به چالش کشیده بشه، قطعا از دیدنش لذت میبرید.
طراحی صحنه و لباس و شخصیتها، ما رو از دنیای امروزمون جدا میکنه و اجازه میده تا به عنوان یه فرد مستقل، در مورد تئوریهای دنیای موازی و تقدیر و سفر در زمان، فکر کنیم و آزمایشای ذهنی مختلفی انجام بدیم. این یه سفر فیلسوفانه است نه لزوما یه داستان ترسناک.
هرچند که فصلای بعدی این سریال، ساخته نشدن؛ ولی فصل اول، یه داستان مشخص داره و اینطوری نیست که وقتی تموم شد، بخوایم نسخی بکشیم و بگیم بدون فصلای بعدیش معنی نداره. یه چیزی تو مایههای وست ورلد هست که به نظرم اگه تو همون فصل اول تموم میشد، حتی جالبتر بود؛ چون فصلای بعدیش بیشتر همون الگوهای قبلی رو تکرار میکرد و صرفا سعی کردن هیجان و جذابیتشو بالا ببرن. ایدهی کلی داستان 1899 هم توی همین فصل اول، منتقل میشه.
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه داستان فصل یک سریالو لو بده.
دقیقا چه اتفاقی توی سریال 1899 افتاد؟
توی اپیزودای آخر فصل اول، مشخص میشه که اونا توی یه موقعیت شبیهسازیشده هستن و اون کشتی، بازیچهی یه دانشمند شروره که دوست داره در مورد آدما و پتانسیلای واقعیشون مطالعه کنه.
سرتاسر داستان، در مورد خیر و شر صحبت میشه و بخصوص روی تقابل طبقهی اشراف و فقرا، کسایی که خودشون رو مظلوم و کسایی که خودشون رو خوششانس میدونن صحبت شده. سریال، به پتانسیل شرارت هر دو طرف ماجرا دامن میزنه و انگار که دیدن همچین پتانسیلی، خالق شبیه سازی رو قانع میکنه تا از بشر، بیشتر ناامید بشه و حقشون بدونه که به بازی گرفته بشن و زندگی بیارزشی داشته باشن.
پایان سریال 1899، چه معنایی داره و سعی داره چه مفهومی رو منتقل کنه؟
نگاه این سریال، به زندگی و انسانیت، نگاه تاریکی هست؛ با این وجود، نقد تندی هم به افرادی داره که از بشر ناامیدن و به باورای توهمگونه و پوچ، دامن میزنن. نقش اول این سریال یعنی مائورا فرانکلین، یه شخصیت همدل داره و اجازه نمیده که شرایط دشوار، انسانیتشو زیر سوال ببره.
کشتی، یه ماکت از جامعیت ما رو به تصویر میکشه. جایی که تعداد آدما کمتر هست اما میشه نمایندهای از طبقات و ایدئولوژیهای مختلف رایج در جامعه رو دید. فقرا که توی زیر زمین و شرایط بدی هستن و ثروتمندایی از ملیتای مختلف که توی بخش مجللتر کشتی جمع شدن.
مائورا فرانکلین، متخصص مغز و اعصاب هم هست؛ ولی بر خلاف مغز متفکر پشت این شبیه سازی، اصلا هم از آدما ناامید نیست و مغلوب جهانبینی تاریکش نشده.
لارسن به عنوان ناخودای کشتی، درگیر ناراحتیهای روانیای هست که در اثر از دست دادن خونوادهاش بهشون دچار شده. اون به عنوان پدر خونواده، خودشو مقصر تراژدی زندگیش میدونه و مثل خیلیهای دیگه، درگیر نقشایی هست که فرهنگ عمومی، برای هر فردی تعریف کرده. شکست اون برای مدیریت خونوادهاش در نقش یک پدر، باعث شده تا برای مدیریت کشتی هم دچار ضعف بشه. این یه تمثیل جالب از مفهوم کهن الگوها در دنیای روانشناسی هست.
کهن الگوها به عنوان الگوهای دست ساختهی شخصیتی شناخته میشن. اونا اصالت ندارن بلکه به بشر، در مورد نقشایی که میتونه بازی کنه خط میدن. هیچکس ما رو مجبور نکرده که نقشایی که پدرانمون بازی کردن رو مجددا اجرا کنیم و تحت تاثیر یک فرهنگ خاص باشیم. آدمای توی این کشتی، دوست دارن که مستقل فکر کنن و نقشی که میپسندن رو توی این دنیا بازی کنن؛ اما هر کدوم، در نقطهای دچار شکست میشن و نمیتونن به خودشون اعتماد کنن. ترس اجازه نمیده که حد و مرزای خودشون رو کنار بذارن و کاری که میدونن به لحاظ اخلاقی درست و منصفانه است رو انجام بدن.
در نهایت، نجات یافتهها افرادی هستن که ذهن پیچیدهتری دارن و مقاومت بیشتری در مقابل نقشپذیری نشون میدن. ناخدای کشتی، تحت تاثیر شخصیت همدل مائورا قرار میگیره.
اولک لهستانی، از ابتدا شخصیت همدلتری داره و در ادامه، با یه دختر چینی و یه مرد سیاه پوست، صمیمیت و صداقت خودشو ثابت میکنه و روشون تاثیر میذاره.
وقتی که صدای تیک و تاک ساعت، توی کشتی منتشر میشه، افرادی که نقش خاصی نداشتن و در نظر سیستم شبیه سازی، موجودات قابل پیشبینی و کم مایهای بودن، به نحوی طلسم میشن و به صورت خودخواسته، خودشونو توی آب میندازن و میمیرن.
این الگو براتون آشنا نیست؟ آدما معمولا به صورت جمعی، تحت تاثیر الگوها و ایدئولوژیهای سمی قرار میگیرن. اونا در ابتدا فکر میکنن که کار کردن با این الگوها و قوانین تحمیل شده، قرار نیست که براشون گرون تموم شه. طرف با خودش میگه حالا این یه قلم کار خودخواهانه رو انجام بدم که چیزی نمیشه. همه دارن بد زندگی میکنن و منم مثل بقیه میخوام بقامو حفظ کنم. ولی هر قدم اشتباهی، ما رو بیشتر درگیر موجهای کوبندهای میکنه که سعی دارن خودشون رو به یه جمعیت، تحمیل کنن. در نهایت، ما اینقدر به لحاظ روانی ضعیف میشیم که دیگه نمیتونیم جلوی خودمون رو بگیریم و قاطی این موجا کشیده میشیم و عمر و زندگیمونه که از کف میره. بعضا زنده هستیم ولی درگیر چرخههای تکراری و کسالت بار زندگی میشیم؛ بدون این که بدونیم چطوری میتونیم چیزای جالبتری رو تجربه کنیم یا چجوری کیفیت تجربی زندگیمون رو افزایش بدیم.
جمعبندی
این روزا تئوری و پیش بینیهای زیادی در مورد از بین رفتن شغل و فایدهی ما برای سیستمهای اقتصادی گفته میشه. مثلا میگن که با پیشرفت هوش مصنوعی، دیگه خیلی از شغلا از بین میره و دیگه نقاشی یا نویسندگی به معنای امروزش، معنایی نداره.
اگر بنا به بازتولید الگوهای گذشته باشه بله، هوش مصنوعی میتونه خیلی بهتر از ما بشه و حتی اشتباهای گذشته رو از بین ببره؛ ولی بهتره از خودمون بپرسیم که ما واقعا چرا شروع کردیم به نوشتن یا نقاشی کشیدن از افکار و درونیاتمون؟ انسان سعی میکنه تا اسرار دنیا رو کشف کنه و تبدیل به نمونهی بهتری از خودش بشه.
این تعهد ما در قبال زندگی خودمون رو میطلبه که این کار رو ادامه بدیم و معانی ناشناخته رو کشف کنیم. ما هم مثل بسیاری از شخصیتای توی این سریال، درگیر توهماتی هستیم که ایدئولوژیهای ویروسی جوامعمون سعی دارن بهمون تلقین کنن. زمانی که یه هنرمند، دیگه از خودش نمیپرسه که من چقدر در مقابل محتوای فکری که دارم با هنرم تولید میکنم مسئولیتپذیری به خرج دادم؟ بلکه بیشتر روی این متمرکز میشه که چطور میتونه جایگاه خودش توی یه چرخهی اقتصادی و کسب درآمد رو بالا ببره، میتونه انتظار داشته باشه که یه روز قربانی همچین چرخهای هم بشه.
ارزشهایی که ایدئولوژیهای ما بهش دامن میزنن، به طور مستقیم، به مراتب رشد ذهنی ما دهن کجی میکنن؛ انسان رو بیارزش میکنن و برای تکاملش ارزشی قائل نیستن. اگه خودمون در مقابل سرنوشتمون مسئولیتپذیر نباشیم، خیلی بعیده که دانشمندای سایکو و خودخواه، این کارو برامون انجام بدن.