برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فصل چهارم سریال The Boys| پسران
منتشر شده در تاریخ ۲۸ امرداد ۱۴۰۴
0 بازدید
این مطلب به نقد و بررسی فصل چهارم پسران اختصاص داره و چنانچه هنوز سریالو شروع نکردید، بهتره به مطلب معرفی مراجعه کنید. همچنین نقد فصلای قبلی هم به طور جداگونه نوشته شده.
فصل چهارم سریال پسران رو احتمالا بشه نقطه ی اوج این سریال درنظر گرفت و با توجه به اینکه اعلام شده داستان قراره توی فصل پنجم تموم بشه، تونست اشتیاق خوبی رو درون بیننده ها برای رفتن به سراغ فصل جدید، ایجاد کنه. پایان بندی، برخلاف دو فصل قبلی، خیلی حماسی و جالبه و دیالوگ ها و قضاوت های جالبیو هم شاهد بودیم.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان فصل چهارم رو لو بده.
فصل چهارم با تمرکز روی چالش های جدید و پیچیده تر، تونست نقطه ی اوج این مجموعه بشه. بیلی بوچر با بیماری ناشی از استفاده ی زیاد از محلول ابرقهرمانا، دست و پنجه نرم میکنه درحالیکه گروه پسرها با تهدید جدیدی از طرف هوملندر رو به رو شده. هوملندر حالا قدرت بیشتری داره و اعلام حکومت نظامی کرده و اعضای گروه پسران هم تحت تعقیب هستن. در همین حین، سولجر بوی که همه فکر میکردن مرده هم وارد داستان میشه و ارتباط پدر پسریش تبدیل به بخش مهمی از اتفاقات سریال میشه.
به شخصه اصلا منتظر فصل پنجم نیستم و صرفا چون کارپرطرفداری بود به سراغش رفتم. خیلی از نقدهای منفی هم که کلیت این داستان رو زیر سوال برده بود، توی مطالب قبلی مرتبط با سریال، نوشته شدن.
خیلی از سریال های محبوب امروزی به خاطر جذب بیشتر مخاطب، تمرکز چندانی روی حفظ کیفیت داستان و گسترش معنادار شخصیت ها ندارن و بیشتر دنبال شوک های لحظه ای یا صحنه های هیجان انگیز هستن که این موضوع، شدیدا درمورد این سریال هم صدق میکنه.
در فصل چهارم، سازمان سیاه گروه پسران رو مامور میکنه تا ویکتوریا نیومن رو ترور کنن. ماموریت پسرای جذاب (صرفا علاقه مند به هیوئی هستم) زمانی به مشکل میخوره که میبینن زوئی، دختر ویکتوریا هم یه ابرانسانه و مورد حمله قرار میگیرن. در همین حین، رایان متوجه میشه که بیلی بوچر به خاطر استفاده از محلول V24 صرفا شش ماه دیگه زنده میمونه و یه داستان دراماتیک هم بین این دو نفر شکل میگیره.
بیاید به حال همه ترحم کنیم، اینجا همه خونواده دار هستن
سریال در عین اینکه تیکه های تند و تیزی به فرهنگ و حاکمیت آمریکا داره، هر بار سعی میکنه با جلب ترحم برای شخصیت های شرور داستان، دیدگاه مخاطب درمورد مرز بین خیر و شر رو زیر سوال ببره. ویکتوریا نیومد همون شخصیت سیاسی رده بالایی هست که فرهنگ عمومی سعی داره همه چیزو بندازه گردنش اما ما درست وقتی میفهمیم که اون یه مادر دل نگرانه که قراره بابت کارایی که انجام داده به دردسر بیوفته.
جالبه که اهرم جلب ترحم در این سریال، روی ارزش های بسیار سنتی مرتبط با خانواده و قبیله گرایی حرکت میکنه و با خودخواهی به نفع خانواده ی خونی، جوری برخورد میکنه که انگار یه مساله ی توجیه شده و عادیه.
نشون دادن جنبه های انسانی شخصیت های شروری مثل ویکتوریا نیومد، به عنوان مادری دل نگران، به نوعی رویکردی دوگانه است.
این تضاد بین تبلیغ افراطی ایدئولوژی های مدرن و تکیه بر ارزش های سنتی، نه تنها جذابیت سریال رو کاهش میده و الگوی داستان سرایی رو وارد یه گرداب سیاه کرده بلکه تناقض اهداف این داستانو هم نشون میده.
این تناقضات نه تنها در فصل چهارم کمتر نشدن بلکه میشه گفت به اوج خودشون رسیدن و بیش از پیش بهم این حسو میده که با یه کار شدیدا مارکتی طرفیم که اصلا اهمیتی نمیده که داره چه تاثیری ایجاد میکنه.
همچین سریال هایی تلاش میکنن تا پیام های اجتماعی و سیاسی خاصی رو منتقل کنن اما اغلب دچار تناقضای ناشی از ماهیت تجاریشون میشن. وقتی یه داستان تلاش میکنه هم تبلیغ افراطی ایدئولوژی های مدرن رو داشته باشه و هم از ارزش های سنتی بهره برداری کنه، نتیجه اش میشه خودنمایی نابهنجاری در پیام داستان.
این الگو، بیشتر شبیه حمله به هالیوود و فرهنگ آمریکایی و زیر سوال بردن تمام زیر و بمش هست. طرف خوب ماجرا در این سریال، صرفا رفتارهایی هست که مبتنی بر ایدئولوژی های مدرن باشه و در مورد فرهنگ آمریکایی، سیاه نمایی انجام میده. این الگوها رو بیشتر توی کارای انگلیسی نت فلیکسی میشه به صورت غالب دید و شبیه چیزی مثل جنگ استقلال آمریکا، اما اینبار در قالب سینمایی و سریال هست.
پسران، مثل یکجور حمله ی سیستماتیک به فرهنگ و سیاست آمریکا به حساب میاد و به جای نمایش یه تصویر معتدل، به طور عمده سمت سیاه نمایی رفته؛ به خصوص درمورد قدرت، فساد و نظام رسانه ای.
به نوعی، این سریال ها تلاش میکنن تا خودشون رو به عنوان جنبشی علیه فرهنگ غالب آمریکا معرفی کنن، درحالیکه از همون نظام رسانه ای برای اثرگذاری بر مخاطب استفاده میکنن. اینجا هم نوعی تناقض وجود داره، سریال هایی که آمریکا رو نقد میکنن اما همچنان توی همون ماشین تبلیغاتی و سرگرمی امریکا تولید و پخش میشن.
نظریه ی "تهاجم انگلیس به سینمای امریکا" به طور گسترده و بین منتقدا مطرح نشده اما بعضی از تحلیلگرا و نویسنده های سینمایی به این موضوع اشاره کردن که سریال ها و فیلم های انگلیسی، به ویژه اونایی که توی پلتفرم هایی مثل نتفلیکس تولید میشن، اغلب نقدهای تند و تیزی به فرهنگ آمریکایی دارن.
این نقدها معمولا به این سمت میرن که بگن کارای انگلیسی سعی دارن سیاست های آمریکا رو به چالش بکشن، بخصوص در زمینه ی قدرت، فساد و رسانه.
فرهنگ مصرف گرایی معمولا زیر سوال میره و سرمایه داری آمریکایی، به عنوان منشا فساد معرفی میشه. شخصیت های آمریکایی به عنوان افرادی منحرف، بی اخلاق یا سطحی نگر به تصویر کشیده میشن ولی این رویکرد، بیشتر به عنوان یه جور جریان انتقادی دیده میشه و نه لزوما یه جور تهاجم.
سناریوی پسران به دست اریک کریپک توسعه پیدا کرده اما در اصل، براساس کتاب کمیکی از گارث انیس و داریک رابرتسون ساخته شده.
کریپک قبل از این سریال، بابت ساخت سریال Supernatural شناخته شده و توی سریال پسران هم سبک خاصش در روایت داستان های تاریک و ضدقهرمانی رو حفظ کرده.
گارث انیس به عنوان چشمه ی جوشان ایده ی اصلی این سریال پر و پیمون، اهل ایرلند شمالیه و به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسنده های کمیک های تاریک و ضدقهرمانی شناخته شده.
ایرلند شمالی بخشی از بریتانیا محسوب میشه و همراه با انگلستان، اسکاتلند و ولز، پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی رو تشکیل میدن. وضعیت سیاسی ایرلند شمالی، وضعیت نسبتا پیچیده ای داره. بعضی از گروه های ملی گرا دنبال جدا شدن از بریتانیا و اتحاد با جمهوری ایرلند هستن درحالیکه سلطنت طلبا معتقدن که باقی موندن در بریتانیا میتونه به رشد اقتصادی و ثبات سیاسی کمک کنه.
توی خیلی از فیلما و روایت های تاریخی، ایرلندی ها به عنوان یکی از گروه های مهاجر اولیه ی آمریکا به تصویر کشیده میشن که با شرایط سخت و تبعیض های اجتماعی رو به رو شدن.
در قرن نوزدهم، موج بزرگی از مهاجرای ایرلندی به آمریکا اومدن و این دوره، مصادف هست با دوره ی بعد از قحطی بزرگ ایرلند. این مهاجرا مجبور شدن شغلای سخت و کم درآمدی رو قبول کنن و با تعصب نژادی رو به رو شدن.
در سینما و حتی بسیارای از سریالای جدید، این دوره در ترکیب با ژانر جنایی به تصویر کشیده میشه و ایرلندی ها معمولا به عنوان کارگرای فقیر، مبارزای اجتماعی یا حتی اعضای گروه های مافیایی نشون داده میشن.
گارث انیس به عنوان یه نویسنده ی اهل ایرلند شمالی، ممکنه تحت تاثیر تاریخ مهاجرت و تجربه ی ایرلندی ها در آمریکا قرار گرفته باشه. ایرلندی ها در تاریخ آمریکا، اغلب به عنوان مهاجرای فقیر و تحت تبعیض شناخته میشن و همونطور که گفته شد، توی خیلی از کارای سینمایی و ادبی، تصویرشون با مبارزه با نابرابری، خشونت و سیستم های فاسد گره خورده. سریال پسران هم میتونه تصویری از این تاریخ باشه. مبارزه ی گروه پسران با سوپ ها و نظام فاسد قدرت، در واقع نوعی مقابله ی نمادین با سلطه ی فرهنگی و سیاسی آمریکایی هست.
این بازنمایی، کاملا عمدی به نظر میرسه. درمورد خالق دیگه ی این کمیک یعنی داریک رابرتسون، لازمه بدونید که ایشون نقش طراح و تصویرگر رو داشته و نه خالق داستان اصلی.
جمع بندی
فصل چهارم سریال پسران، نقطه ی اوج تضاد های ایدئولوژیک و سیاسی این مجموعه به حساب میاد. این فصل، بیش از پیش به نقد فرهنگ آمریکایی، سیاست های قدرت طلبانه و فساد سیستماتیک اختصاص داده و در عین حال، از ارزش های سنتی برای جلب ترحم مخاطب بهره برده.
از نظر ساختاری و روایی، این فصل هنوز به شوک های لحظه ای و صحنه های هیجان انگیز وابسته است اما در عین حال، تناقضات ایدئولوژیکش هم به اوج رسیده. سریال تلاش میکنه هم تبلیغ افراطی ایدئولوژی های مدرن رو داشته باشه و هم از ارزش های سنتی بهره برداری کنه که نتیجه اش یه پیام داستانی متناقض و بعضا نابهنجاره.