برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
سه هزار سال حسرت، روایت تراژیک از غول چراغ جادو
منتشر شده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۴
0 بازدید
شخصیت اول این فیلم، یه زن تنهاست که راجعبه داستانها و آناتومیشون مطالعه میکنه. یعنی به این فکر میکنه که آدما چرا داستان مینویسن و توی داستانهای خودشون دنبال چی میگردن؟
برای اون، داستانها چیزی فراتر از یه سرگرمی هستن و توی سخنرانیش، به موضوع جالبی اشاره میکنه. اینکه همهی این ابرقهرمانایی که توی داستانای علمی تخیلی بهشون اشاره میکنیم، در واقع بازتولیدی از خدایان یونان و روم هستن و سعی دارن پتانسیل درونی آدما برای قدرتنمایی رو به تصویر بکشن. اونا کهن الگوهای ما هستن که در قالب موجوداتی با قدرتهای فراانسانی، به تصویر کشیده میشن. اما روزی که علم، به حد قدرت خودش برسه، ما دست از این کار میکشیم و این داستانا میتونن در نظرمون بیمعنی بشن.
غول چراغ جادو میاد و با همچین فردی همصحبت میشه و شروع میکنن به مرور خاطرات دور و درازی که پشت سر گذاشتن. طبعا غول چراغ جادو حرفای بیشتری برای گفتن داره چون عمر طولانیتری داشته و با آدمای مختلفی سر و کله زده. فقط نکتهی این دوره از زندگیش اینه که با زنی رو به رو شده که آرزوی بخصوصی نداره. تلاش غول چراغ جادو اینه که این زن رو مجاب به طراحی سه آرزو کنه تا بتونه خودشو از قلمروهای زمینی آزاد کنه.
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه محتوای داستان رو لو بده.
یه واقعیتی که در مورد فیلم سه هزار سال حسرت وجود داره اینه که نتونست از طرف منتقدا، بازخورد چندان سطح بالایی دریافت کنه؛ در حالی که اگه شما بدون در نظر گرفتن کارنامهی این کارگردان و به عنوان یه اثر مستقل به این فیلم نگاه کنید، میتونید ظرافتهای زیادی رو درونش ببینید. منتقدا نقش زیادی توی جذب شدن دیگران به فیلمای جدید دارن و توی سایتای مرجع، حرف اول رو میزنن.
سینمای غرب، با تولید انبوهی رو به رو هست و مخاطبا، تا حد زیادی از منتقدا و نظرشون تاثیر میپذیرن. یه اثر، به کمک همین حرفایی که از زبون منتقدا منتشر میشه ماندگاری پیدا میکنه و دوباره و دوباره دیده میشه. در نتیجه این اثر، از اونایی هست که احتمالا مورد قضاوت بدی قرار گرفته چون کارگردانش یه رزومهی بلند والا داره و منتقدا هم فیلمای زیادی مبینن و کارای تاپ، از چشمشون دور نمیمونه. توقعا از کارگردان این فیلم زیاد بوده و فیلم سه هزار سال حسرت، با کارای قبلیش تفاوتای زیادی داره و لزوما مخاطبو با صحنههای اکشن و هیجان انگیز و جلوههای عجیب و غریب، هایپ نمیکنه.
سه هزار سال حسرت، یه فیلم فانتزی و تخیلی هست اما روند آرومی داره و بیشتر، در مورد فلسفهی عشق صحبت میکنه، بخصوص وقتی به قسمتهای پایانی فیلم میرسیم که اتفاقا همین قسمتا هم بیشتر انگ کسل کننده بودن خوردن چون جلوههای ویژه ندارن؛ بیشتر در مورد جهان بینی شخصیتها و رویکردشون در مورد عشق، صحبت میکنن.
در جریان این فیلم، ما شخصیتهای مختلفی رو میبینیم که بعضا گذرشون به غول چراغ جادو خورده و وجه منفی قضیه رو ندیدن. صرفا آرزوهای خودشون رو مطالبه کردن، آرزوهایی که لزوما بینیازشون نمیکنه بلکه به طمع و تمایلشون برای کنترل کردن همه چیز و همهکس دامن میزنه. شخصیتهایی که با غول چراغ جادو رو به رو میشن، بیشتر، نقاط منفی زندگیو میبینن و میخوان که کنترلش کنن و تغییرش بدن، در حالی که زندگیشون میتونست چیزای دیگهای هم برای سرمایه گذاری داشته باشه یا میتونستن آرزوهایی رو بطلبن که آزادی بیشتری بهشون ببخشه.
چیزی که شخصیت اول این داستان، بعد از شنیدن داستان دور و دراز غول چراغ جادو ازش میخواد هم عشقه، فقط اشتباهی که میکنه اینه که یه عشق جادویی رو شکل میده و طرف مقابل رو برای تصمیمگیری، آزاد نمیذاره. در ادامه هم متوجه میشه که این یه تجربهی ناقص از عشقه. عشق یه انرژی آزاده و نمیشه به زور از بقیه خواست که در حقمون اجراش کنن. حتی اگر در ظاهر، همهی کارایی که توی داستانا از آدمای عاشق سرمیزنه رو اجرا کنن، باز هم میشه نقصانی که درونش هست رو احساس کرد.
به عنوان یک جمعبندی
اگر به پایان کار افرادی که طی دورههای زمانی مختلف با غول چراغ جادو رو به رو شدن توجه کنید، میتونید ببینید که پایانشون تراژیک هست و لزوما زندگی شادی رو نمیتونن برای خودشون رقم بزنن. در حالی که غول چراغ جادو، بهشون این اجازه رو میداد که بخشی از زندگیشون رو تحت کنترل بگیرن.
این منو یاد یه فردی میندازه که خیلی تحت تاثیر بعضی تئوریهای بدبینانه بود و عقیده داشت که ما چون هیچ کنترل خاصی روی زندگیمون نداریم پس دنیا جای تاریک و پوچیه. بحث اینه که شاید نتونیم خیلی چیزا رو تحت کنترل بگیریم و به شکلی که میخوایم درشون بیاریم ولی نه کسی میتونه زورکی مجبورمون کنه عشق بورزیم و نه میتونیم دیگران رو مجبور به این کار کنیم. فقط میمونه اینکه چه قدرتی رو برای عشق، در نظر بگیریم. عشق، منشا آزادی ما از چیزایی میتونه باشه که برای ما یه توهم از نیازمندی و عجز رو درست میکنن. این میتونه انرژیای برای طراحی تجارب انتزاعی و خاص زندگی باشه.
چیزی که در مورد شخصیت اصلی این فیلم صدق میکرد این بود که احتمالا هنوز چیزایی بود که در مورد عشق، نمیدونست و این برهه از زندگیش، با درس جدیدی در مورد این موضوع گره خورد و تونست این درس رو با هر مشقتی که بود، یاد بگیره.