برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فصل اول سریال Upload | آپلود
منتشر شده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
آپلود یه شروع نه چندان جاذب داره که حتی وجه کمدیش هم چندان چنگی به دل نمیزنه و قلاب داستانی خاصی هم برای بیننده درست نمیکنه اما در ادامه، نقاط قوت خودشو در یه داستانپردازی و شبیهسازی ذهنی جالب در مورد تکنولوژی و آیندهی انسان به رخ میکشه.
ایدهی اولیهی سریال از این قراره که زمان زیادی گذشته و آدما قدرت اینو به دست آوردن تا در صورت از کار افتادن بدن فیزیکی، وارد دنیای جدیدی بشن و یه زندگی مجازی رو شروع کنن و تجارب مختلفی رو به دست بیارن. حالا شخصیت اول این سریال، اصطلاحا جوون مرگ میشه و زیاد خوشحال نیست که باید خودشو آپلود کنه.
بازی بازیگرا زیاد چنگی به دل نمیزنه و شخصیتایی که مثلا باید کاریزماتیک و با دیالوگ بهتری ظاهر میشدن، ظهور خوبی ندارن.
با این وجود، نمیشه چالش جالبی که این فیلم فانتزی، پیش روی مخاطب خودش ایجاد میکنه رو نادیده گرفت؛ چرا که به ما اجازه میده تا نگاهی آیندهنگرانه به تکنولوژیهایی داشته باشیم که روز به روز و به شکل غیر منتظرهای در حال پیشرفت هستن. چی میشد اگه میتونستیم آگاهی خودمون رو وارد یه دنیای مجازی و دست ساخته کنیم و به کسب تجربه، ادامه بدیم؟
شبیهسازیای که در جریان این سریال، از زندگی واقعی صورت گرفته، یه شبیهسازی کامل نیست. یه سری مزیتا و معایب داره که به تدریج، بهشون پرداخته میشه؛ منجمله اینکه کد نویسیها میتونن دچار نقص بشن و تصویری که فرد از زندگی روزمره، پیش روی خودش میبینه، لزوما یه تصویر کاملا باورپذیر نیست.
همهی افرادی که وارد این دنیای شبیهسازی شده میشن هم ازش راضی نیستن؛ بخصوص افرادی که اصطلاحا جوون مرگ شدن و حق خودشون میدونستن که هنوز بتونن زندگی کنن.
نیاز انسان به کسب تجربه، چیزیه که در جریان حضور آدما در شبیهسازی هم دستبردار نیست. در زندگی واقعی، اونا نیاز دارن که کار کنن و به نیازای مختلفی رسیدگی کنن و زیاد فرصتش پیش نمیاد که به فلسفهی زندگیشون و مفاهیم انتزاعی فکر کنن؛ اما در دنیای شبیهسازی شده، سطح رفاه بیشتری وجود داره و زندگی، جریان بینهایت و جنونآمیزی نداره.
کسی نیاز نداره همچنان کار کنه و رفاه زندگیشو تامین کنه یا نگران بیماریهای جسمیش باشه؛ که همینم باعث ایجاد چالش میشه.
اونا سعی میکنن که خودشون رو سرگرم کنن اما حتی فکر کردن به یه بهشت بیعیب و نقص هم خیلیها رو کلافه میکنه. اما دلیل این احساسات چیه و چرا آدما اینقدر مشتاق چالشن؟
چالش، به ما اجازه میده تا به لحاظ روانی، تکامل پیدا کنیم و هویت خودمون رو در نظر خودمون تحسین برانگیزتر و با ارزشتر کنیم. تمایل ما برای مواجههی با چالش، لزوما از اینجا نشات نمیگیره که موجودات خودآزاری هستیم و دوست داریم که زجر بکشیم؛ بلکه نتایج بیشتری رو میبینیم که عملا یه جور ثروت روانی به حساب میان.
دنیای واقعی تصویرشده در این سریال، کم شباهت به دنیایی که در حال حاضر مشغول تجربهاش کردیم نیست؛ با این تفاوت که شاید بشه گفت خیلی خودخواهانهتر شده و آدما کمتر به احساسات همدیگه توجه میکنن. این در مورد شخصیت اصلی این سریال هم صدق میکنه. اون مردیه که زندگیشو تا حد زیادی خودخواهانه گذرونده اما وارد شدنش به این دنیای شبیهسازی، بهش یه فرصتی داده تا فکر کنه و دست به کار بشه تا بتونه کیفیت تجربهاش از زندگی رو تغییر بده.
یعنی حتی نداشتن بدن فیزیکی و حضور توی یه شبیهسازی هم سبب نمیشه تا فرد، نسبت به هویت خودش و سرنوشتش بیتفاوت بشه و باز هم دوست داره تکامل پیدا کنه. اما این اتفاق، امکان پذیر نیست، تا زمانی که ما بتونیم تعامل معنادار و دو سر بردی رو با آدمایی که در اطرافمون حضور دارن، برقرار کنیم.
این روزا تبلیغات زیادی در مورد کارای اینترنتی و بهره بردن از تکنولوژی جدید، برای روشای امنتر و راحتتر پول درآوردن میبینیم، یا فکر میکنیم که حضور پشت یه گجت، میتونه بهمون در برابر سوءاستفاده و بدخواهی آدما، مصونیت بده؛ اما هر روز میبینیم که چه روشای جدیدی برای سرکیسه کردن آدما درست میشه و صرف حضور در دنیای مجازی، تضمین کنندهی این نیست که بتونیم تجارب چندان متنوعتر و امنتری رو به دست بیاریم.
وقتی مردم یه جامعه همدل نباشن، توی دنیای مجازی هم نمیشه به راحتی دوست قابل اعتمادی رو پیدا کرد یا شغل خوبی رو به دست آورد. ما آدما توی اینترنت هم به شکلای مختلفی از همدیگه سوءاستفاده میکنیم، به همدیگه دروغ میگیم و حتی میشه گفت که خیلی راحتتر از دنیای واقعی، از دست قانون، فرار میکنیم. توی دنیایی که پر از خودخواهیه، علم هم بر علیه ما کار میکنه.
سناریو هایی مثل آپلود، به عنوان نوعی شبیه سازی ذهنی، در مورد آینده و پتانسیلهای تکنولوژی، میتونه به ما فرصت بده تا در مورد روشای تغییر دادن روابطمون و تغییر دادن جامعه فکر کنیم. یعنی اینکه چطوری میشه نابهنجاریهای روانی شایع رو شناخت و در مقابلشون واکنش سازندهای رو نشون داد که هم ایمنی روانی ما رو تامین میکنه و هم جامعه رو تحریک به نوعی تغییر سازنده میکنه.
کاپیتالیسم و بیارزش کردن انسان
افرادی که وارد دنیای شبیهسازی شده میشن، حق ندارن که به کار کردن ادامه بدن و صرفا از ثروتی که براشون به جا مونده یا کسی حاضره براشون خرج کنه میتونن بهره ببرن. حضور توی دنیای مجازی، میتونه بهشون فرصت کار کردن بده؛ مثلا کارایی مثل نویسندگی و فروش کتاب، کد نویسی، طراحی مد؛ اما بهترین طبقات بهشت مجازی، برای افرادیه که سهم ثروت زیادی در دنیای واقعی دارن؛ پس میتونید حدس بزنید که زندگی آدمای توی این سریال هم یه زندگی کاپیتالیستیه و توی دنیای واقعی، به هر دری میزنن تا بتونن ثروت بیشتری به دست بیارن، هرچقدر هم که این روشا، غیر اخلاقی باشن.
در ابتدای سریال، ما بیشتر شاهد طبقات ثروتمند جامعه و زندگی مرفهشون هستیم، اما رفته رفته مشخص میشه که این طبقهی ثروتمند داره ثروت خودشو از خشک کردن زندگی بقیه به دست میاره؛ یعنی این دنیا، یه سری حاشیه نشین داره که روز به روز هم میتونه به تعدادشون اضافه بشه. آدمای فقیر، شانس اینو ندارن که خودشون رو آپلود کنن یا آپلود کردن، براشون خیلی گرون تموم میشه؛ اما این موضوع هم باعث نمیشه تا از خواستهشون دست بکشن و مثل خیلی از آدما، به دنبال جاودانگی هستن.
داشتن ایدههای خوب و آرزوهای انسان دوستانه، در چنین موقعیتی، به خودی خود کار سختی نیست؛ بحث اینه که چجور بتونی آرزوهاتو عملی کنی. نیتن، مرد شخصیت اول این سریال، چنین آرزوهایی رو کمابیش توی سر داشته، اما به قتل رسیده و در ابتدا هم چندان در مورد کشف راز مرگش کنجکاو نیست و شبیه موجودات خودخواه، فکر و زندگی میکنه؛ اما رفته رفته میبینه که نمیتونه با این حس بیارزش بودنش توی دنیا، کنار بیاد و همهی درا هم برای رشد دوباره، به روش بسته است، و تازه کمی به خودش میاد و به این نتیجه میرسه که دوست داره از نیروی ذهنش برای مبارزه علیه همچین دنیایی که به همهی آدما نگاه ابزاری داره بجنگه.
اون با همکاری فردی در دنیای واقعی که جزو طبقهی ضعیف جامعه است دست به کار میشه و برای کشف راز مرگش که در عین حال، راهی برای مبارزه علیه سیستمای کاپیتالیستی هست، وارد عمل میشه.
وقتی راجب کاپیتالیسم حرف میزنیم، صحبت فقط در مورد یه ایدئولوژی نیست که بعضا توسط چند فرد قدرتمند، مورد حمایت قرار میگیره؛ بلکه صحبت در مورد یه جامعه است که با این ایده موافقه و حتی اگه اسمشو ندونه، جوری کار و زندگی میکنه که روز به روز، سبب قدرت گرفتن این ایدئولوژی میشه. انسانی که با مشکلات جدید و بیعدالتیها خو میگیره و اینو شکل نرمال زندگی میدونه.
جامعهای که توی این سریال به تصویر کشیده شده، هنوز تا حدی از شکل امروز دنیای ما فاصله داره؛ با این وجود، یه تصویرسازی بسیار قابل انتظار از آیندهی همچین دنیایی هست. آدما بیشتر درگیر زندگی خودشون هستن و منافع خودشون رو از طریق کارای غیر اخلاقی و خودخواهانه دنبال میکنن و لزوما به این نگاه نمیکنن که اگه بخوایم همگی اینطور رفتار و زندگی کنیم، جوامعمون چقدر در معرض خطر قرار میگیره و روز به زوال میره. ما زوال دنیا رو به شکل واضحتری شاهد هستیم اما خودمون رو اون فردی که لازمه علیه الگوهای بد مبارزه کنه نمیدونیم و بیشتر، ترجیح میدیم که یه ابر قهرمان مثل بتمن، دنیامون رو نجات بده.
جمعبندی
حالا برام عجیب نیست که چرا آپلود تونسته تا فصل سوم هم ساخته بشه. این سریال، با تموم ضعفایی که داره، قادره ذهن رو در مورد جایگاه انسان در دنیای امروز، به چالش بکشه، و تا حد زیادی، الهام بخش واقع بشه. فقط میمونه اینکه کی بخواد کاری که میدونه درسته رو انجام بده.